انجمن کلیمیان تهران
   

دیگری به جای همان

   

 

امانوئل لویناس : 25 دسامبر 1995
آذر 88



امانوئل لویناسوجود یا هستی، به مثابه‌ی مهم‌ترین مقوله‌ی فلسفی، مبنایی شده است تا تاریخ متافیزیک غربی بر هستی‌شناسی بنا شود. از مهم‌ترین تبعات این هستی‌شناسی، توجه به «فرد» و به تعبیر دیگر «من» است. در این نگرش به هستی، تلاش می‌شود ت برای چیستی «هستی» و چیستی «من» پاسخ‌هایی یافته شود. امانوئل لویناس، فیلسوفی بود که برخلاف این جریان گام برداشت و سنگ بنای متافیزیک را به جای هستی‌شناسی بر اخلاق اجتماعی گذاشت. طرحی که لویناس می‌ریزد، منجر به توجه به «دیگری» به جای توجه به «من» یا «همان» است. به زعم وی بنای متافیزیک غربی بر هستی‌شناسی، منجر به از میان رفتن تمایز میان نفس من و دیگری می‌شود. اخلاق اجتماعی بدین معنی است که دیگری با حضورش مرا زیر سؤال می‌برد. مفهوم چهره در تفکر لویناس به خوبی معنای «دیگری» ر برای ما آشکار می‌کند. در نظر لویناس، آن چه از راه آن ارتباط با دیگری روی می‌دهد، گفتمان است و نتیجه‌ی گفتمان، علاوه بر باخبر شدن از وجود دیگری، حفظ تمایز میان نفس من و «همان» است.
کلیدی‌ترین اتفاق در فلسفه‌ی لویناس پس از این ارتباط، میان «همان» و «دیگری» می‌افتد، زیرا نفس من، چون به دیگری می‌نگرد، به او احساس مسئولیت می‌کند و از اینجاست که «رابطه اخلاقی» شکل می‌گیرد. لویناس بر این نظر است که در اولین ارتباط با دیگری، مسئولیتی در برابر وی شکل می‌گیرد که منجر به نوعی احساس ایثار، بدون توقع هر پاداشی است، زیرا دیگری به من ارجحیت دارد. سرانجام مفهوم دیگری مطلق نزد لویناس مواجه شدن با خدا است و این چنین می‌شود که ما در مقابل خداوند نیز دارای مسئولیت هستیم. آن چه مشخص است، شناخت خداوند تنها شناختی است که از رابطه‌ی میان انسان‌ها برمی‌خیزد. این‌چنین است که فلسفه‌ی لویناس را فلسفه‌ی «دگربودگی» می‌خوانند.
امانوئول لویناس در سال 1906 م در خانواده‌ای یهودی در لیتوانی متولد شد. پدرش کتاب‌فروش بود که همین امر سبب علاقه‌ی شدید امانوئل جوان به مطالعه شد. او در ابتدا به مطالعه‌ی کتاب مقدس و آثار متفکرانی چون تولستوی، گوگول و داستایفسکی پرداخت. مجموعه دلمشغولی‌هایش، تحصیل در رشته‌ی فلسفه‌ی دانشگاه استراسبورگ را در سال 1923 رقم زد و از همان زمان تبعه‌ی فرانسه شد. در این زمان دو اتفاق بزرگ در زندگی‌اش رخ داد، نخست آشنایی و دوستی با «موریس بلانشو» نویسنده‌ی فرانسوی که منجر به آشنایی لویناس با آثار نویسندگان مهم فرانسوی چون پروست و والری شد. این دوستی، سبب نگارش کتاب «درباره‌ی موریس بلانشو» از سوی لویناس شد. اتفاق مهم دیگر آشنایی با برگسون و فلسفه‌ی حیات او بود. سیر دغدغه و علاقه‌ی امانوئل به فلسفه را می‌توان در آلمان و در کلاس‌های درس پدیدارشناسی هوسرل دنبال کرد. چنان‌که رساله‌ی دکتری‌اش را با عنوان «نظریه‌ی ادراک در پدیدارشناسی هوسرل» زیرنظر هوسرل نگاشت. اهمیت لویناس در فلسفه‌ی فرانسه به اندازه‌ای است که او را فیلسوفی وصف کرده‌اند که فلسفه‌ی فرانسه را با پدیدارشناسی هوسرلی و هایدگری آشنا کرد. چنان‌که ژان پل سارتر نیز از مجرای آثار لویناس با پدیدارشناسی آشنا شد. البته پدیدارشناسی که روشی برای بازگشت به «خود چیزهاست» در قرائت لویناس تغییر می‌کند زیرا مهم‌ترین مسئله در این پدیدارشناسی «دیگری» است. دیگری که قابل شناخت هم نیست. در ادامه، کتاب «وجود و زمان» هایدگر تأثیر شگرفی بر وی می‌گذارد. هر چند باز هم لویناس، با استقلال‌ رایی که از خود دارد، برخلاف هایدگر «هستنده» را بر «هستی» ارجحیت می‌بخشد. از مهم‌ترین آثار لویناس می‌توان به «از وجود تا موجود» و «در تمامیت و بی‌نهایت» اشاره کرد. به جز ژاک دریدا، بسیاری از فیلسوفان به نحوی از اندیشه‌ی لویناس متأثر شدند. وی در 25 دسامبر 1995 در سن 89 سالگی درگذشت.
 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید