انجمن کلیمیان تهران
   

تربیت مقتدرانه، فرزندان باکفایت

   

 

لیورا سعیدلیورا سعید
کارشناس ارشد روانشناسی

بهار 1402

‌  

ما در عصر «حق به جانبی» زندگی می‌کنیم، عصری که خواسته‌ها به‌سرعت به داشته‌ها تبدیل می‌شوند، به‌خصوص برای بچه‌های نسل امروز که برای خواسته‌هایشان " نه" نمی‌شنوند، اما در مقابل، برای انجام وظایف‌شان، بی‌تفاوت و بی‌انگیزه‌اند. بچه‌های امروز تقریبا در هیچ چیزی ناکامی را تجربه نمی‌کنند، باج‌گیر هستند و احساس خاص بودن دارند، نه به شکل مثبت و سازگارانه بلکه به طور منفی و ناسازگار، یعنی یا احساس بی‌ارزشی دارند یا ارزشمندی زیاد.
این نشانه‌ها در نوجوانی شدت می‌گیرد، پسران و دخترانی که خود را در اتاق‌شان حبس می‌کنند و دست به دلشان بزنی خون است و از والدین‌شان شاکی که "چرا مرا به دنیا آورده-اید؟... شما مرا درک نمی‌کنید... دلم نمی‌خواهد هیچ کاری بکنم... حسش نیست ... راحتم بگذارید..." و به‌راحتی تشخیص افسردگی روی خود می‌گذارند.
خدا می‌داند این کودکان و نوجوانانِ همه‌چیزدان و همه-چیزدار در بزرگسالی چه بشوند و چگونه زندگی کنند. شاید شما به عنوان پدر و مادر نظرتان این باشد که هر چه بچه‌ام بخواهد فراهم می‌کنم تا عقده‌ای نشود یا مثل افراد زمانه‌ی خودم نشود، آسان می‌گیرم چون نمی‌خواهم مثل پدر خودم دیکتاتور یا مانند مادرم کمال‌گرا باشم؛ اما در نظر داشته باشید اگر به شکل اصولی رفتار نکنید تاوان افتادن آن طرف بام را باید با خودمحوری، افسردگی، کمال‌گرایی، تک‌خوری و خود‌بزرگ-بینی فرزندتان پس بدهید! چنین فرزندی در آینده در مواجهه با تجارب تلخ زندگی، نامرادی‌ها و نه شنیدن‌های بزرگ‌تر، کم می‌آورد و احساس ناتوانی و شکست خواهد کرد.
بسیاری از بچه‌هایی که با وجود هوش خوب و امکانات سرشار، در انجام وظایف خود سهل‌انگار و بی‌مسئولیت هستند، در خانواده‌هایی بزرگ می‌شوند که قانونی در آن خانه اعمال نمی‌شود یا قانون گذاشته می‌شود اما فقط برای دو روز، چون والدین برای ادامه‌ی کار ثبات لازم را ندارند یا خودشان الگوی مناسبی ارائه نمی‌دهند یا چون حریف فرزندان‌شان نمی‌شوند، قانون را رها می‌کنند.
ممکن است خودشان وظایف فرزندشان را به جای او انجام دهند؛ مثلا اتاقش را مرتب بکنند، تکالیف مدرسه‌اش را انجام دهند یا ظرف غذا را از کیف مدرسه‌اش خارج کرده و بشویند، کیف و کتاب‌هایش را هر شب بچینند تا برای فردا آماده باشد. یا راه‌های غیر اصولی دیگری مانند این که فریاد بزنند تا او از پای بازی رایانه‌ای بلند شود یا گوشی موبایل را زمین بگذارد، یا هزار بار او را صدا کنند و ناز او را بخرند تا سراغی از تکالیفش بگیرد یا لیوان شیرش را پس از یک هفته از اتاقش به آشپزخانه منتقل کند یا این که با همسر خود بحث و مشاجره کنند و او را مقصر بدانند که چرا با او برخورد نمی‌کند و این داستان همیشه و هر روز تکرار می‌شود.
در ارزیابی‌هایم از والدین، معمولا این جملات را در پاسخ به پرسش‌هایم می‌شنوم:
-برای انجام تکالیف، بازی، زمان خوابیدن یا استفاده از گوشی و ... قانونی تعیین می‌کنید؟ +: قانون می‌گذاریم اما او حرف شنوی ندارد.
-تا حالا شده در جواب خواسته‌هایش "نه" بگویید؟ +: اولش نه می‌گوییم اما آنقدر پافشاری می‌کند که جواب مثبت می‌دهیم.
- تا به حال شده ثبات داشته باشید و برای قانونی که مشخص کرده‌اید محکم بایستید؟ +: نه.
- چرا کوتاه می‌آیید؟ +: چون داد می‌زند، گریه می‌کند، شام نمی‌خورد و خیلی جدی به مدرسه نرفتن فکر می‌کند. ما هم دلمان نمی‌آید.... راستش کم می‌آوریم یا می‌ترسیم.
- پس می‌گویید جای شما و بچه‌تان عوض شده و او پدر و مادر شماست؟! +: متاسفانه همین طور است.
و در آخر والدین با درماندگی و استیصال می‌خواهند بدانند چطور رفتار کنند که فرزندشان اصلاح شود و قانون‌های خانه را رعایت کند؟
اگر از سنین پیش‌دبستان و دبستان با استفاده از تکنیک پاداش و جریمه و اقتدار به موقع، او را با برنامه‌ریزی آشنا کنید، مسئولیت‌هایی برایش در نظر بگیرید، اجازه بدهید او "نه" را به موقع بشنود، برایش محدودیت‌هایی اعمال کنید یا اجازه بدهید گاهی خواسته‌هایش آرزو بشوند تا او برای رسیدن به آنها تلاش و صبر کند، در نوجوانی و سنین بالاتر احساس ارزشمندی متعادل - نه بی‌ارزشی و نه خودشیفتگی - خواهد کرد؛ قدر خودش، دیگران و دنیا را بهتر می‌فهمد، با دیگران همدلی می‌کند، نیازی به باج دادن یا حق به جانب بودن برای دستیابی به اهداف و آرزوهایش ندارد، روابط سالم‌تری برقرار خواهد کرد و اعتماد به نفس او باعث می‌شود خودش هم توانایی نه گفتن به دیگران را داشته باشد.
جمع‌بندی هزاران مطالعه در زمینه فرزند پروری نشان داده که: نوجوانانی که والدین حمایت‌گر دارند و در عین حال به طور ثابت قوانین خانواده را پیگیری و اجرا می‌کنند، انگیزه و موفقیت بیشتری در مدرسه دارند و از نظر جسمی و روانی سالم‌ترند. در مقابل، نوجوانانی که والدین بسیار سخت‌گیر دارند که به آنها استقلال کمی می‌دهند، همچنین والدینی که صمیمی هستند ولی سهل‌انگارند، احتمال بیشتری دارد که فرزند نوجوان‌شان تکانشی باشد و دست به رفتارهای پرخطر بزند (برگرفته از کتاب فرزند پروری با کفایت، جان فیلیپ لوییس، ترجمه دکتر سید مهدی موسوی موحد، 1396).
در خانواده‌هایی که دو یا چند فرزند دارند، هر کودک مجبور می‌شود به‌جز خودش، بچه‌ی دیگری را هم در خانواده بپذیرد. اتاقش را با او شریک شود، اسباب بازی‌های خود را به او بدهد، لباس‌های کوچک شده‌ی او را بپوشد یا مال خودش را به او بدهد، شاهد توجه و محبت پدر و مادرش به او هم باشد و سازگاری و تاب‌آوری بیشتری در برابر ناکام‌شدن‌هایش داشته باشد. چند فرزندی باعث می‌شود این بچه‌ها کمی از ذره‌بین پدر و مادرشان فاصله داشته باشند، احساس خاص بودن نکنند و بار آرزوهای والدین را کمتر به دوش بکشند. اما تک فرزندان، همیشه ذره‌بین تربیتی پرقدرتی را بالای سر خود دارند؛ از آنها انتظار می‌رود همواره بدرخشند، دست از پا خطا نکنند و به اندازه‌ی چند فرزند، خوب باشند. به دلیل این که همه چیز برای این بچه‌ها به سرعت مهیا می‌شود و ناکام شدن را تمرین نمی‌کنند، تاوان سنگینی برای تک بودن‌شان تا آخر عمر می-پردازند. خوشبختانه جامعه‌ی کوچک ما (کلیمیان) با داشتن امتیاز چند فرزندی در مقایسه با خانواده‌های اکثریت، در این زمینه‌ها متعادل‌تر است. وقتی والدی در مسیر تربیت، افراط یا تفریط می‌کند، آشکار یا پنهان، عزت نفس کودک را دچار اختلال می‌کند و از او فردی ناامن و بی‌انگیزه می‌سازد. زمانی که والدین سهل گیرند و محدودیت و خط قرمز ندارند و فکر می‌کنند خودش بزرگ بشود یاد می‌گیرد که بالغ‌تر عمل کند، اشتباه فکر می‌کنند. کودکانِ بی حد و مرز به بزرگسالانِ بی حد و مرز تبدیل خواهند شد. زمانی که آن‌ها در سن پایین محدودیت را تمرین نکنند در بزرگسالی به مراتب این کار سخت‌تر خواهد بود. بزرگسالانی که محدودیت سالم دارند از کودکی احترام به دیگران و اطاعت از محدودیت‌های سالم را تمرین کرده‌اند.
می‌دانیم که اغلب والدین بیشترین تلاش خود را برای ابراز عشق به فرزندان‌شان به کار می‌گیرند و اشتباهات آنها غیرعمدی و نامحسوس است. اگرچه چیزی به عنوان پدر و مادر کامل وجود خارجی ندارد ولی والدین می‌توانند بیاموزند که "با کفایت" باشند. فرزند پروریِ با کفایت یک انتخاب است و نیاز به آموزش دارد. (همان کتاب)
1- قانون تعیین کنید. ( مثال: زمان استفاده از بازی رایانه-ای یا گوشی موبایل)
2- برای اجرای آن زمان مشخص کنید. (مثال: یک ساعت در روز با توجه به سن کودک یا نوجوان)
3- برای اجرای آن توسط کودک، پاداش و برای عدم اجرای آن، جریمه در نظر بگیرید. (مثال: در صورت اجرا اجازه-ی بازی بیشتر در آخر هفته و در صورت عدم اجرا به ازای هر روز، 15 دقیقه از بازی روز بعد کم خواهد شد)
4- در پیگیری قانونی که تعیین کرده‌اید ثابت قدم باشید.
5- خودتان هم الگوی خوبی برای فرزندتان باشید.
6- شما و همسرتان در اجرای قوانین، برخورد یکسانی در برابر فرزندتان داشته باشید. 
 


 

 

‌ 

‌  


 



 

 

 

Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید