انجمن کلیمیان تهران
   

کارِ نون و آب دار

   

 

شیپورچی

بهار 1402

‌  


‌  

+خانوم این پسر ما سنی ازش گذشته، تا کی می‌خواد بیکار و علاف باشه؟!
-والا منم بهش می‌گم، ولی آخه شما بگو با این وضع و اوضاع اقتصادی چیکار میتونه بکنه؟
+به نظر من که باید بره زن بگیره.
-آقا من می‌گم بیکاره، تو میگی بره زن بگیره؟!
+خب همون دیگه! هنر و علم و سواد درست حسابی که نداره، عرضه‌ی کار کردنم که هیچی، باید بره زن بگیره تا بتونه برای خودش کار و زندگی دست و پا کنه.
-یعنی چی عزیز من؟ مگه کسی با زن گرفتن سرمایه‌دار و شاغل میشه؟ وااا ! اصلا مگه زن گرفتن شغله؟!
+خب همین دیگه، تو از خیلی چیزا سر در نمیاری. گوش کن تا من بهت توضیح بدم ببینی چطور میشه با زن گرفتن پولدار شد...
+اول می‌گردیم یه دختر خوب از خانواده‌ای که دستشون به دهنشون می‌رسه پیدا می‌کنیم. بعد که بچه‌ها خوب با هم آشنا شدن و دختر خانم حسابی به پسر شما دل بست، می‌ریم به بابای دختره می‌گیم که اگه می‌خوای دخترتو بگیریم باید سر کیسه رو شل کنی...
-سر چیو شل کنه؟ مگه داری ماشین معامله می‌کنی؟
+همینه دیگه... مجبور میشه برای دخترشم که شده کلی پول به آقا پسرمون بده.
-پولِ چی؟ حالا نه که پسرت نفر اول المپیاده یا نابغه‌ی تحصیلی؟ گیرم که باشه، اصلا چرا ما باید بریم از دختر مردم پول بگیریم؟ تو خودت دختر داری ها !
+باشه خانم. هر چند که ما نه داریم و نه از این پولا به کسی می‌دیم، ولی من راهشو بلدم. می‌ریم یه خونه و مغازه و ماشین از پدر دختره می‌کَنیم!
-عجب...! شما چه مغز اقتصادی بودی و ما خبر نداشتیم... !
+حالا کجاشو دیدی! نقشه‌ی اصلی هنوز باقی مونده. وقتی رفتند سر خونه و زندگی‌شون، بعد از هفت هشت ماه که با هم زندگی کردند، با توجه به این‌که پسر ما نه اهل زندگی کردنه و نه عقل و اخلاق درست حسابی داره، دختره رو از زندگی کردن پشیمون می‌کنه، تا حدی که به احتمال زیاد دختر و خانواده‌اش جز درخواست طلاق راه دیگه‌ای نداشته باشند...
-خب... !!! بعدش؟؟؟
+هیچی دیگه. احتمالا دختره در به در میوفته دنبال طلاق و جدایی؛ و از اونجایی که خودتم می‌دونی قوانین سخت‌گیرانه-ی مذهبی ما اجازه‌ی طلاق بهش نمیدن، مجبور میشه به هر قیمتی که شده برای گرفتن طلاق، رضایت پسر ما رو جلب کنه... اینجاست که نوبت اجرای نقشه‌ی اصلیه... ما هم بهشون می‌گیم اگر جون دخترشون رو دوست دارن باید چند میلیارد تومن پول به پسر ما بدن که راضی بشه طلاقش بده.
-چی داری میگی؟ ما بریم از دختر بیچاره‌ی مردم اخاذی کنیم؟ این کار درسته؟ این حقه؟
+بالاخره همینه که هست. وقتی پسرمون یه همچین حقی داره چرا تو میخوای جلوشو بگیری؟ بالاخره تو قوانین شرعی ما این حق مال مرده که اگر دلش نخواست، هیچ وقت زنشو طلاق نده... به همین راحتی کلی پول دستش میاد و میتونه باهاش تجارت کنه... تازه منم که این وسطم پورسانتمو می‌گیرم... به به!
-واقعا برات متاسفم آیا این پول حلاله؟ مردم چی میگن؟
+اختیار داری، فکر اونجاش رو هم کردم. قسمتی از پول رو میدیم به خیریه که حلال بشه، بعد هم به همه میگیم پول رو صرف امور خیریه کردیم!
-خدای من... یعنی چی؟ تو داری میگی ما یه پول با زور و گردن کلفتی از مردم بگیریم و بگذاریم تو جیبمون، بعد یه قسمتشو بدیم خیریه؟ این کار اسمش خفت گیری و زورگیریه.
+باشه بالاخره بعضی خیریه‌ها نیاز مالی دارن و از این موضوع استقبال می‌کنن.
-مگه تو رابین هودی... تازه اون بدبخت می‌رفت جیب مفت‌خورها رو میزد، نه که با زندگی و احساس دختر مردم بازی کنه...
-میدونی چیه؟ من به عنوان یک زن هرگز اجازه نمیدم که پسرم یک زن دیگه رو بدبخت کنه. خودم زیر دست تو و مادر و خواهرت بدبخت شدم کافیه... تو اسم خودت رو گذاشتی مرد؟ واقعا که برات متاسفم.
+دهنتو ببند ضعیفه! اینجا فقط من حرف می‌زنم و تصمیم می‌گیرم. اگه زیاد حرف بزنی میرم یه زن دیگه می‌گیرم!
-برو بگیر. تو چه گلی به سر من زدی که به سر یکی دیگه بزنی. ولی من می‌دونم پسری که تربیت کردم هرگز همچین کاری نمیکنه.
+آره دیگه تو تربیتش کردی که الان خوراک غیر کاشر می‌خوره! اگه اجازه می‌دادی من تربیتش کنم الان پسرت به دین معتقد‌تر می‌شد و هر چیزی رو هر جایی نمی‌خورد!!! 


 

‌ 

‌  


 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید