انجمن کلیمیان تهران
   

مذهب ما

   

نشریه متانا  مهر  1385

يكي از بزرگترين و مهم ترين مسأله اي كه قرن ها بشر را به خود مشغول كرده است عدم درك صحيح و برداشت نادرست و دگرگوني چهره مذهب و نقش آن در جامعه بوده است. اين مسأله در دوران اخير بيشتر مطرح بوده است، خصوصاً براي كشورهاي جهان سوم و كشورهايي كه قسمت اعظم فرهنگ آن كشورها را اعتقادات مذهبي تشكيل داده است، چون بعضي جريانات مربوط علم گرايي (سيانتسيم) –اعتقاد به اينكه علم جوابگوي تمام نيازهاي انسان خواهد بود و مذهب ضد علم است و يك عالم نمي تواند مذهبي باشد و اعتقاد به حد-اي يكتا داشته باشد– به-وجود آمده بود و ظهور اين جريان با كاهش نفوذ كليسا در اروپا همراه بود.
با نگاهي به تاريخ اديان متوجه اين حقيقت عظيم مي شويم كه اديان توحيدي همه در محيطي متولد شده اند كه آكنده از ظلم و جور و فقر بوده است و به وسيله پيامبراني هدايت و رهبري شده اند، ساختن نمونه يك انسان وعادل–از هر نظر– بوده‌اند.
اين اديان توحيدي به چنان ساختاري توانستند و مي توانند با قيام عليه جباران هميشه تاريخ و مقاومت در برابر آنان به اميد تشكيل جامعه اي كه در آن خبري از ظلم و فقر و ديگر محروميت هاي اجتماعي نباشد بزرگترين حركت هاي اجتماعي را در جامعه پديد بياورند، به عنوان مثال قوم يهود (اجداد ما) در تاريخ نخستين قومي بوده اند كه به خاطر انديشه (اعتقاد به حد-اي يكتا و نمود اين اعتقاد در تغيير وضع اجتماعي آنان) مبارزه كرده اند و جنگ هاي آزادي بخش مكابيان شاهديست بر شيفتگي عقيده دِلاوري آنها. تاريخ يهود نمايشگر مبارزات دامنه داري است كه به نام حد-ا و در راه استيفاي حقوق مردم صورت گرفته است. حال مهمترين و لازم ترين اقدام ما براي بهتر زيستن بايد كشف علت يا علل اين پيروزي‌ها و اين حق گويي ها و اين پيراسته بودن ها و زير بار ظلم نرفتن ها باشد. بايد كشف كنيم كه چه چيز سبب شده است كه يهوديت نبوي جوابگوي نيازهاي هر زمان مردم بوده باشد و توانسته باشد در نظام ظالمانه مصر چنان جوش و خروشي از خود نشان بدهد و چه طور شده و قوم يهود چه اعمالي انجام داده است كه مورد عنايت حد-اوند قرار گرفته و او آنها را دررهايي از مصر و ظلم و نابرابري-هاي موجود در آن نجات داده است و سپس با كشف علل اين دگرگوني ها به علل انحطاط زمانه خود پي ببريم.
يافتن جواب اين سؤال درک روش زندگي امروزه ماست.
يافتن راهي است كه بايد جامعه اي كه به يك ايدئولوژي توحيدي اعتقاد دارد، بپيمايد تا به ارزش هاي خدايي دست يابد و دين خود را در تكامل به سوي او (حد-ا) در برهه اي از تاريخ ادا كند و بتواند پاسدار ارزش هاي سعادت بخش توحيدي باشد.
حال نگاهي بياندازيم به چگونگي پذيرش مذهب يهود در ابتداي تولدش؛ يك يهودي مصري چه نيازهايي داشت و چه چيز مي‌توانست نيازهاي او را برآورده كند؟
بزرگترين نياز او نياز به عدالت و يكسان-نگري و رهايي از ظلم و جوري كه بر او مي‌رفت بود و مذهب يهود جوابگوي تمامي نيازهاي او بود. اول از همه پيامبرش، خود از ميان بردگان و محرومترين طبقات بپاخواسته بود و قادر به درك نيازها و خواسته هاي محرومين جامعه بود. مذهب يهود به او زير بار ظلم نرفتن و درخواست حق خود را از ظالم گرفتن و رهايي از بندگي فرعون را در ابتدا به وي آموخت. سپس پس از رهايي از مصر او را به ساختن جامعه اي پاك و دور از هرگونه تبعيض براساس اصول عاليه خود (ده فرمان) دعوت كرد و وي تا وقتي كه به مذهب خود به عنوان يك اعتقاد و تنها راه چاره اي براي درمان دردهايش براي زيستن ايمان داشت و به اينكه به وسيله پياده كردن قوانين آن (از نظراخلاقي،فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و...) در جامعه مي تواند آزاد بدون هيچ گونه تبعيض زندگي و همچنين از لحاظ رواني و روحاني با حد-اي خود به نيايش مي پرداخت موفق و پيروز بود. ضمناً لازم به ذكر است كه دستورات و فرامين مذهبيش در جامعه‌اش نمودي عيني داشت و آنها برايش بسيار روشن و واضح بودند، نه يك سري امور سنتي كه طبق عادات و بر اساس مرام و سنت قومي به او رسيده باشد بلكه بوسيله آن (مذهبش) دردهاي اجتماعي، اقتصادي و كمبودهاي روحي و اخلاقي و احتياجش به نيايش و حد-ا را التيام مي داد. رمز موفقيت او اين بود كه مي دانست حد-ا به او چه داده و چگونه بايد به فرامين الهي گوش دهد تا با الهام از آن فرامين، جامعه نمونه انساني بسازد.
متأسفانه پس از گذشت زمان، هر وقت كه ما يهوديان اجراي فرامين ديني را فراموش كرده ايم و مذهب براي ما يك امر ذهني شده و سمبل هاي بزرگ آن فرامين جامعه سازش دگرگون شده و به درك فلسفه انجام شعاير مذهبي و به كار بستن دستورات آن در زندگي اجتماعي اهميتي داده نشده و ما نسبت به مسايل خود بي تفاوت شده ايم، بعضي اجتماعات يهوديان استقلال خود را از دست داده و جوامع ما سير نزولي و انحطاط-آوري را طي كرده اند.
اين درد بزرگ گريبانگير مذهب مسيحيت در اروپاي قرون وسطي شده بود، كشيشان سنتي در اروپا براي استفاده هاي فردي و به علت عدم درك صحيح از مذهب خود ظاهراً به خريد و فروش بهشت مي پرداختند و معاد يكي از اصول دين ناديده گرفته شد و با برداشت ها و استنباطات شرك آميز و كوته‌بينانه، مفهوم انقلابي رستاخيز و قيامت را با سوداگري هاي مربوط به سود و زيان دنيوي آلوده ساخته و آرزوي بهشت را با يك نوع فردپرستي و منفعت طلبي مشابه مي‌دانستند. حال آن كه فلسفه اجتماعي قيامت حاكي از مسوؤليت انسان براي تحقيق هرچه سريعتر توحيد در اجتماع و رهايي محرومين از قيد استثمار و بهره كشي است.
به راستي اگر نتوانيم از فرامين مذهبيمان براي ساختن جامعه اي بر اساس برابري و برادري و دوستي استفاده كنيم و در راه تكامل به سوي حد-ا قدم برداريم، آيا فرامين مذهبيمان را انجام داده ايم؟ و مي‌توانيم ادعاي يهودي بودن كنيم؟



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید