انجمن کلیمیان تهران
   

موهبت هايت را بنگر نه محدوديت هايت را

   

شارونا ذریمانی
نشریه متانا آذر 1389

"آگ ماندنيو" چنین می  نویسد: ...
امروز در اتوبوس دختري راديدم با موهاي طلاييايستاده بود وبازي نمي  كرد، ديگران را تماشا مي‌كرد.
به اوغبطه خوردم، خيلي بشاش به نظر مي  رسيد.
لحظه  اي توقف كردم وگفتم:
هنگام پياده شدن در پله  هاي اتوبوس مي  لنگيد
((عزيزم توچرا با آنها بازي نمي  كني ........؟))
اوفقط يك پا داشت و با عصا راه مي  رفت!
بدون آنكه عكس  العملي نشان دهد،
هنگام عبور لبخند مي  زد.
روبه  رورا نگاه مي  كرد، فهميدم او نمي  شنود.
آه خد.ايا مرا به خاطر گله  هايم ببخش
آه خد.ايا مرابه خاطر گله  هايم ببخش
من دوپا دارم، دنيا از آن من است
من دوگوش شنوادارم، دنيا از آن من است
توقف كردم تا آبنبات بخرم جواني كه آن را مي  فروخت

با پاهايي كه مرا به هر كجا مي  برد.
خيلي سرش شلوغ بود، با اوصحبت كردم و هنگامي كه او را
با چشماني كه مي  تواند، طلوع خورشيد را نظاره گر باشد
ترك مي  كردم، گفت: ((مرسي، شما خيلي مهربان هستيد))
با گوش  هايي كه چيزهايي راكه بايد بدانم مي  شنود.
از محبت با افرادي چون شما، لذت مي  برم من نابينا هستم
آه خد.ايا مرا به خاطر گله  هايم ببخش
آه خد.ايا مرا به خاطر گله  هايم ببخش
من سلامت هستم، دنيا از آن من است
من دوچشم بينا دارم، دنيا از آن من است
مدتي بعد، وقتي در طول خيابان پياده
مي  رفتم، كودك باچشمان آبي ديدم



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید