انجمن کلیمیان تهران
   

ویرانه

   


نشریه پرواز خرداد  1389

به نسیمی همۀ راه به هم می ریزد
سنگ در برکه می اندازم و میپندارم
عابدان تا به ابد گوشه نشینند و همی اندرخویش
غرقۀ دریای عرفان کی بُوَد ترس از سرآب
جملۀ آدمیان تکیه زنند بر تن کوه
گرچه بودست گهی حافظ ما شیخ اجل
خجلم از بر رویت ولی ای صبح وصال

کِی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد
 با همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد
ذره ای نور رُخت زهد به هم می ریزد
ساقی آن جام شرابت یم به هم می ریزد
پس چگونست که با بوی تنت کوه به هم می ریزد
ار ببود در بر تو کلک به هم می ریزد
با غم عشق تو، همۀ حجب به هم می ریزد



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید