انجمن کلیمیان تهران
   

بحران نوجوانی

   

نویسنده : لی اُرا سعید

مهر 1379

 
بحران نوجوانی- نه نه نه! همین که گفتم
- آخه چرا؟ من که چیز زیادی از شماها نخواستم.
- چرا نمی فهمی، موضوع پول نیست اون کفشا زشتن، بی ریختن، گنده ان تو نباید اونا را بپوشی.
- پس چرا همه دوستام خریدن و می پوشن. آخه مُده همه توی خیابون پاشونه.
- (با غیظ و خشم) مُده مُده، بخوره توی سر تو و دوستات این مدها که منو بیچاره کردن. دو روز دیگه می اندازی کنار و می گی یکی دیگه مد شده.
- اصلا بگو خسیسین و پول ندارید. چرا این قدر چک و چونه می زنی و به اون کفشا ایراد می گیری؟
- با من بحث نکن، حوصله ندارم، برو این حرفا رو به بابات بزن.
- شماها کی حوصله داشتید که حالا باشد، هر وقت به بن بست می رسید و نمی تونید جواب بدید پاس می دید به هم تا خودتونو از شر من خلاص کنید.
- (با تحکم و تهدید) به جای این حرفا برو تو اطاق درساتو بخون.
- (با صورتی برافروخته و پریشان و صدایی نابهنجار) من یک دقیقه دیگه هم اینجا معطل نمی کنم. می رم پیش دوستام اونا حرف منو بهتر می فهمن، شماها اصلا منو درک نمی کنید فقط به گرفتاری های خودتون چسبیدید. و سپس در حال خارج شدن در را محکم می کوبد اگر نمی تونستید بچه بزرگ کنید، خرجشو بدید و به مشکلاتش برسید پس چرا به دنیا آوردید؟
- (با یاس و درماندگی) برو به جهنم، پیش همون دوستات.
برای ترک کردن دوره ی کودکی یعنی آن چه دیگر نیست و به منظور اثبات وجود خود به عنوان فردی مستقل، نوجوان پیش از هر چیز شروع به طرد کسانی می کند که تا چندی پیش، مورد احترام و تحسین او بودند یعنی خانواده و الگوهای آن. نوجوان به همه چیز و همه کس پشت پا می زند تا از این طریق به همگان بفهماند که به استقلال رسیده و برای خود کسی شده است.
گاهی با عصیانگری و طغیان علیه عقاید والدین و ارزش های اخلاقی آنان قد علم می کند، گاه نیز با رحم و شفقت به آنان می نگرد. از آن نوع رحم و شفقتی که فردی در مقامی والا نسبت به زیر دستان خود بروز می دهد. نوجوان نه تنها دیگر برای والدین ارزشی قائل نیست بلکه از آنها انتقاد نیز می کند. نوجوان، چه دختر و چه پسر، بدون ذره ای انصاف در مورد پدر و مادر خود داوری می کند و مستقیم در چشمان آنها، معایبشان را چند برابر جلوه می دهد. محبت والدین را لوس بازی می داند و مهربانی و احوالپرسی آنان را مداخله ی بی جا می شمارد. حتی نوجوان گاهی از پدر و مادر خود عار دارد. دختر نوجوان بدون دلیل و منطق درست مادر خود را برای شیک نپوشیدن لباس محکوم می کند، پسر نوجوان پدر خود را به خاطر این که در مجامع بلند بلند حرف می زند یا به خاطر لهجه ی قدیمی که دارد در برابر دیگران خوار می کند و او را می کوبد. به راستی علت چیست؟ می دانید، موضوع فقط این است که نوجوان، پدر و مادر خود را از دریچه ی چشم دیگران – مخصوصا رفقا و دوستانش – می نگرد و در مورد آنان قضاوت می کند. نظر رفقای گروه برای او مهمتر از هر نظری می باشد.
او دقیقه ها و ساعت ها، تلفنی با دوستان خود حرف می زند، می خندد، درد دل می کند، گله می کند، از ریزترین تا درشت ترین وقایع روز را برای آنها تعریف می کند اما در جواب سوال والدین که می پرسند: "چه خبر؟"، "مدرسه چطور بود؟" نوجوان با بی تفاوتی از کنار آنها می گذرد و به گفتن تلگرافی "هیچی" اکتفا می کند.
نیاز به استقلال و اثبات وجود به همراه این احساس که او را نمی فهمند از خصوصیات مشخص دوره ی نوجوانی و بیشتر اوقات، مشکل زا است. او اشتیاق در به دست آوردن موقعیت بزرگسالان و رها کردن نشانه های کودکی دارد. بنابراین به هیچ وجه غیر معمول نیست که سیگاری را در دستان پسر نوجوان مشاهده می کنیم که با مهارتی خاص آن را نگه داشته و به طرز فیلسوف مآبانه ای دود آن را به هوا می فرستد. دختر نوجوان نیز سعی در پیش گرفتن راه زنان دارد. به این منظور رژلب می زند و کفش های پاشنه بلند می پوشد.
او هر روز توجه جدید و تازه ای به جسم خود – جسمی که در برابر چشمانش در حال شکل عوض کردن و تغییر و تحول است – پیدا می کند و نسبت به آن احساس های متفاوتی دارد. گاه احساس خجالت، گاه غرور، گاهی نیز احساس گناه می کند و یا احساس تشویش دارد، بنابراین عجیب نیست که بیشتر اوقات روز، او را در مقابل آیینه می بینیم.
او نه از مدهای ساده بلکه از مدهای عجیب و غریب پیروی می کند و خود نیز چیزی به آن می افزاید تا سراپا عجیب شود.
به خاطر فاصله گرفتن از خانواده و ارزش های آنان و مشابهت با گروه های دوستان و جلب نمودن توجه همگان به خود – مخصوصا به جسم خود – شبانه روز سعی خود را به کار می برد تا چیزی در صورت، قیافه و لباس خود تغییر دهد و شاید آن را چند برابر جلوه دهد تا با اولین نگاه، دیگران پی به وجود او برند.
او می خواهد خود را از دنیای بچگی بیرون بکشد و به استقلال و بزرگی دست یابد اما از سویی، از مسئولیت هایی که بزرگترها به عهده ی او می گذارند فرار می کند چون هنوز خود را برای به دست گرفتن مسئولیت ناتوان می بیند. هنوز نوعی دلبستگی به والدین خود دارد. همین امر او را در تضادها و تعارض ها می اندازد.
حال با توجه به دید مختصری که از این دوران داریم چگونه با آنها رفتار کنیم؟ پسر مرموز و طغیانگری که یک روز با پدر خود تند حرف می زند و تمام عقاید و الگوهای او را زیر سوال می برد و روز دیگر با او چون دوستی صمیمی به گردش می رود و از راهنمایی های او سود می برد، دختر نوجوانی که توجهی خاص و افراطی به ظاهر و پوشش خود دارد اما وقتی دیگر بدون دلیل، آنهایی را که حفظ ظاهر و حجاب می کنند مورد انتقاد قرار می دهد و در پوشش خود لاابالی می شود، همه اینها و مواردی دیگر همانند اینها بیانگر این موضوع است که دوران نوجوانی توجهی خاص احتیاج دارد. نوجوان 13 ساله ی ما در خانه با کودک 12 ساله مان تفاوتی بسیار در خور توجه دارد، همین بس که این دوران را به بحران تعبیر کرده اند. پس باید با نوجوان خود دوست باشیم. حوصله برای گوش دادن به حرف ها و درد دل های او هر چند توقع های بی جا و بیش از اندازه داشته باشد، اعتماد او را به ما جلب خواهد کرد. اگر قادر به انجام هیچ کاری برای او نباشیم یا نیازهای او را فراتر از توان و حد خود بداینم و امکان برآورده نمودن آنها را نداشته باشیم، اما فقط او را تشویق به درد دل کردن و خود را مشتاق شنیدن نشان دهیم، ما دوست او خواهیم بود. او از ما چیزی فراتر از مسئولیت های خانه، غذا پختن، لباس شستن و مرتب کردن تخت می خواهد. بالاتر از برآورده کردن نیازهای جسمی و فیزیولوژی، ارضاء نیازهای روانی او می باشد. اگر گوشی برای شنیدن صحبت هایش و چشمی برای دیدن و توجه کردن به او البته نه هر دیدی – دید که به او بفهماند او را بچه حساب نمی کنیم و احترامی در خور خانم و آقا – نداشته باشیم، او ما را طرد می کند و چون ما را در برآورده نمودن نیازهای روانی خود بی کفایت می داند به گروه رفقا می پیوندد و زین پس فقط برای ارضاء نیازهای بدنی خود، غذا خوردن و خوابیدن به خانه پناه می آورد.
او در حال تغییر و تحول است اما ما همانیم و تغییر نکرده ایم پس چرا ما نیز با تغییرات خلقی او تغییر می کنیم، عصبانیت او را با فریاد، توقع های بیش از حد او را با فحش و نوجوئی و نوخواهی او را با بی اعتنایی جواب می دهیم؟ این 5 یا 6 سال را با شکیبایی و مدارا و همراهی با او بگذرانیم تا بحران نوجوانی و شکل گیری هویت را بتواند به خوبی طی کند. اگر او در نوجوانی نتواند به خوبی هویت را به خود بشناسد و شکل دهد، در بزرگسالی هنوز در چیستی و کیستی خود مانده و راه برای بروز انحرافات و کجروی ها هموار گردیده است و این بستگی به عواملی چون خانواده، مدرسه، همسالان و اجتماع دارد. ما وظیفه ای که بر دوش خود داریم این است که در خانواده که اساس هر تشکلی می باشد سنگ زیر بنای عوامل دیگر را بنا نهیم.



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید