انجمن کلیمیان تهران
   

دیدار یعقوب با فرعون مصر

   

 

شاعر :هادی نامدار
بهار 
1306

دیدار یعقوب با فرعون مصر

بیامد برون یوسف از بارگاه

 

بیاورد یعقوب را نزد شاه

چو یعقوب آمد به نزدیک او

 

نمودند با شه بسی گفتگو

بفرعون یعقوب کردی دعا

 

بگفتش تو را یار باشد خدا

زیعقوب پرسید شاه آن زمان

 

چقدر است عمرت بمن کن بیان

چنین گفت یعقوب فرعون را

 

صدو سی بدان سال عمرمرا

مرا سال هست اندک وپرجفا

 

بسختی گذشته نه اندر صفا

بده عمر اجداد من بیش از این

 

بفرعون چون گفت او این اینچنین

پس آنگاه دعاهای خیرش نمود

 

زیعقوب فرعون خوشنود بود

برون آمد از نزد شاه آن زمان

 

بهمراه یوسف شدندی روان

بمصر اندرون بود ملکی نکو

 

زمین رعمسس بدی نام او

ب یعقوب با خاندانش چنین

 

به بخشید ملکی در آن سرزمین

بدانسانکه فرعون فرموده بود

 

در آنجای مسکن نمودند زود

پدر را و اخوانش با خاندان

 

همی پرورانید یوسف به نان

که قحطی به مصر وکنعان بدی

 

ب یعقوبیان نان فراوان بدی

در آن قحطی سخت یعقوبیان

 

بدندی همه راحت از بهر نان

همه مردم مصر و کنعان زمین

 

از آن قحط سختی که بد در زمین

سراسر شدندی همه بی نوا

 

زپول ومواشی شدندی جدا

همه ملک وباغ و زر و مال شان

 

بیوسف بدادند در وجه نان

زمین ها شدی پادشاهی تمام

 

بفرعون گشتند جمله غلام

از آن پس به فرعون دهقان شدند

 

بیوسف جمیعا دعا خوان شدند

چو یوسف نبودی به مصر اندران

 

ز قحطی کسی در نمی برد جان

همه مصریانش چو بنده شدند

 

که از سعی او جمله زنده بدند

از آن پس هر آنچه زراعت شدی

 

یکی خمسشان مال دولت بدی

بشد مال فرعون ملک و زمین

 

به مصر اندرون ماند قانون چنین

بمانند در مصر یعقوبیان

 

سکونت نمودند چندی در آن

در آنجا بسی ملک ها ساختند

 

هر آن یک به کاری پرداختند

در آنجا زلطف خداوند قدیر

 

بگشتند جمیعتی بس کثیر

خداوند را بد به اوشان نظر

 

شدندی به مصر اندرون بهره ور

                   



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید