انجمن کلیمیان تهران
   

ابن‌میمون هوما نیست

   

 

آنخل سائنز- بادیلوس
آذر 88


Harambam-هارامباموقتی ذهن قرن بیستمی خودمان را متوجه آثار یک متفکر قرون وسطایی می‌کنیم، باید بیش از آن‌که در پی حقایق عینی یا نظرات دقیق باشیم به دنبال گرایش‌های عمومی بگردیم.
فیلسوفی قرن دوازدهمی چون موسی‌بن میمون کاملاً مرد زمان خویش بود. او تحت تأثیر اوضاع شخصی خود قرار داشت- گذراندن عمده‌ی ایام عمر در مهاجرت یا تبعید، تماس با مقولات شکل دهنده‌ی تکامل اندیشه در جامعه‌ی یهود و زیستن در جو مفروضات و مسائل فلسفه‌ی زمان خویش. از این لحاظ اندیشه‌ی او منعکس‌کننده‌ی ویژگی‌های یک اقلیت مذهبی غوطه‌ور در جریانات عمده‌ی تفکر اسلامی حاکم در خاورمیانه، شمال افریقا، و بخش بزرگ‌تر اسپانیاست.
نگاهی سطحی به آثار هر فیلسوف قرون وسطایی شاید فقط پاسخ‌های او به مسائل ناشی از اوضاع تاریخی را آشکار سازد و از این رو شاید متوجه بعدی عمیق‌تر نگردد. کم‌تر روی می‌دهد که اندیشمندی بزرگ یک‌باره مقولات عصر خویش را واژگونه کند. او معمولاً آن مقولات را مبداء حرکت می‌گیرد و جلو می‌رود تا امکانات و جهت‌های تازه‌ای برای اکتشاف، پیش پای اندیشه و رفتار انسان بگذارد، به گونه‌ای که برداشتن گام‌های بلند بدون مزاحمت تار تنیده به توسط عنکبوت نظرات رایج امکان‌پذیر گردد. این گرایش به فراتر رفتن از زمان و در عین حال حفظ تعادل خود در نقطه‌ی عطف، ممیزه‌ی اندیشمندان بزرگ گذشته است. می‌توانیم به جرأت بگوییم که ابن‌میمون بی‌تردید یکی از اندیشمندان بزرگ قرون وسطی و یکی از کسانی است که راه تازه‌ای را پیروزمندانه گشوده‌است.
در حالی‌که اکثر هم‌کیشان یهودی او بین عالم ایمانشان، تورات یا شریعت موسی، و عالم حکمت بشری، علم و فلسفه‌ی میراث یونانیان، تضادی اساسی می‌دیدند، ابن‌میمون از آن استادان معارف یهود بود که به خوبی می‌فهمید این دوگانگی مجعول است. به عقیده‌ی او علوم بشری نمی‌تواند در تضاد کامل با ایمان باشد، برعکس باید کاملش کند و عمیق‌ترش سازد.
محتوای فلسفه‌ی ارسطو و محتوای ایمان یهود نهایتاً در یک جوهره شریکند. از دید ابن‌میمون، کمال مذهبی را فقط کسی می‌تواند به چنگ آورد که قادر به جذب معرفت، هم بشری و هم الهی، باشد. موسی و ارسطو دست در دست هم می‌نهند تا کمک کنند انسانیت به قله‌ی کمال یعنی معرفت و عشق خدا صعود کند. باید به یاد داشته باشیم که جامعه‌ای که او در آن می‌زیست، و به ویژه جماعت یهودی خود وی، دیدی کاملاً مذهبی داشت و خدا را در مرکز عالم می‌دید. ابن‌میمون از این موضع نگسست، ولی تأکید کرد که باید جایی برای جزء دیگر، جزء بشری‌تر یعنی خرد یا فلسفه، نیز در نظر گرفته شود. کم‌تر اندیشمندی در قرون وسطی بیش از او برای پایان دادن به کشمکش ایمان و خرد کوشش کرد.
خردگرایی ابن‌میمون وجهی از هومانیسم (بشرانگاری) اوست. خردانگار بودن در قرون وسطی به معنی پایان بخشیدن به ترس از موجودات فوق طبیعی و ناشناخته، پایان دادن ترس‌های غیرمنطقی انسان بود و این مستلزم مبارزه با همه‌ی انواع بیگانگی و هر اراده‌ی خودسری بود که احکام و قواعد عمل را بر افراد تحمیل می‌کرد، به عبارت دیگر به معنی بشری ساختن ایمان مؤمن بود. انسان قرون وسطایی اصولاً مؤمن بود، چنان‌که ابن‌میمون بود. او در تلاش ساختن عالمی بشری‌تر بود. گرچه خدا هم‌چنان در مرکز آن می‌ماند. انسان موجودی که در آرزوی وحدت عاشقانه با خداوند است فقط به شرطی به این هدف غایی دست می‌یابد که قوه‌ی انسانی خود را تماماً به‌فعل درآورد، زندگی ارزشمندتری را در پیش بگیرد و جهل را به دور افکند تا رفتارش ارتقا پیدا کند.
ابن‌میمون می‌خواست به معاصرانش کمک کند تا بتوانند خود را از سرگشتگی‌هاشان و از همه‌ی انواع خرافاتی که دربندشان کشیده بود و حتی از سوداهایی که آنان را به دنبال خود می‌کشید و مانع می‌شد که به انسان‌های کامل بدل گردند آزاد کنند. تأکید بر جنبه‌ی عقلی از دید او به معنی طرد الگوی خدامحورانه‌ی عالم نبود، بلکه برای جابه‌جا کردن نقاط تمرکز بر واقعیت بود تا هر چیز درجای مناسب خود قرار گیرد. از طریق تصوف کاذب و از راه غیرعقلانی که استتار جهل را میسر می‌سازد، انسان به عشق الهی نایل نمی‌شود، بلکه در شاه‌راه حکمت و عقل و آگاهی از علوم بشری و تکمیل آن‌ها با علوم الهی به آن دست می‌یابد. انسانی که در این شاه‌راه پیش می‌رود، هرگز نباید استفاده از هوش خود را کنار بگذارد یا فریب نامعقول و ناشناخته را بخورد. به همین‌سان، در حوزه‌ی اخلاق نیز انسان بازیچه‌ی یک قادر مطلق خودسر نیست. فرمان‌های شریعت موسی همگی دلیلی برای وجود خود دارند و تعهداتی نیستند که بلهوسانه بر اراده‌ی انسان تحمیل شده‌باشند. بدین‌ترتیب ابن‌میمون، نوعی بشردوستی به وجود آورد که هنوز مذهبی بود ولی در درجه‌ی اول انسان را مدنظر داشت. این بشردوستی، او را به مبارزه با از خودبیگانگی انسان و هر چه وی را از مقصود حقیقیش در عالم منحرف می‌کرد کشاند. ابن‌میمون با هر نوع بت‌پرستی مخالف بود، چه آن را یکی از خطرناک‌ترین اشکال از خودبیگانگی می‌دانست. پرستش کرات و ستارگان و یا تصاویر منقوش، تن دادن به بردگی خرافات، اعتقاد به طالع‌بینی، اجرای هر نوع مراسم مذهبی بدوی، این‌ها همه انسان را از به فعل درآوردن کامل قوه‌اش باز می‌دارد. او حتی درگیری دیوانه‌وار در فعالیت اقتصادی برای ارضای نیازهای غیرضروری انسان را، شکل دیگر از خودبیگانگی و قابل مقایسه با بردگی پست‌ترین سوداها، می‌دانست. از دید ابن‌میمون، خرد و معرفت نماینده‌ی آزادی راستین بشریت است.
پلیدی موجود در عالم نه کار پروردگار، بل نتیجه‌ی کاری است که انسانی در حق انسان دیگر می‌کند، یا پیامد آسیبی است که انسانی به خود وارد می‌آورد و تقریباً همیشه نتیجه‌ی جهل است. فقط معرفت، که برای انسان مثال نعمت بینایی است، می‌تواند کینه و دشمنی را دور براند. کسی که از معرفت بی‌بهره است، همانند کوری است که به در و دیوار می‌خورد و به دیگران می‌کوبد. یکی از بلاهایی که مردم می‌توانند بر سر هم بیاورند، استبداد است. معرفت حقیقی، شرط ضروری رهایی تاریخی بشریت است.
بزرگی روح ابن‌میمون تا بدان‌جاست که از محدوده‌ی تنگ اکثریت هم‌کیشان وی فراتر می‌رود و او بیش از آن‌که در فکر معقولات یهود باشد، در بعدی تازه و جهانی می‌اندیشد. طریق حق در انحصار برگزیدگان نیست، به روی همه باز است. فیلسوفان بزرگ یونان، در راه معرفت راستین، راهی دراز پیموده‌بودند، بشارت‌های تورات نه تنها به قوم یهود بل به کل بشریت بود.
پس ابن‌میمون به ایمان نیاکان خود پایبند می‌ماند، ولی در عین حال با نگرش واقعاً جهانی خود همه‌ی خلق‌ها را دربرمی‌گیرد. او که خود فراوان چوب تعصب را خورده‌است، تن به وسوسه‌ی تعصب نمی‌سپارد. او باور دارد که دیگر ادیان تک‌خدایی نیز نقش مثبتی در آماده‌سازی جهان برای معرفت تنها خدای واقعی و شریعتش، بازی کرده‌اند. گرچه او همه‌ی مسائل را از دیدگاه یک یهودی مؤمن می‌بیند، ولی تعبیرش از شریعت موسی راهی را نشان می‌دهد که به تفاهم انسانی بیش‌تر و حس برادری بیش‌تر در میان انسان‌ها می‌انجامد. از این لحاظ او از زمان خود پیش است.
از ابن‌میمون انتقاد کرده‌اند که برده‌فروشی را محکوم نکرده است، با لحنی تحقیرآمیز از اقوام نیمه‌وحشی سخن رانده‌است و نظری بسیار منفی نسبت به زنان و نقششان در جامعه داشته است. این راست است که او به طبقه‌بندی‌های زمان خود در باب این موضوعات پشت پای محکمی نزد، ولی با درک خویش از ارزش انسان توانست راستاهای تازه‌ای نشان دهد.
او فرد پنهان درپس‌نمای بیرونی بردگی را دید، او خواستار رهایی ستمکشان از طریق آموزش و شرایط کاری منصفانه‌تر شد، و او تکیه‌گاه روحانی زنان را نیز هم‌تراز مردان گرفت. او از گذشته نبرید، ولی کوشید نظام ارزشی و گرایش‌های زمان خود را تغییر دهد تا امکان ساختن جامعه‌ای به راستی انسانی‌تر فراهم گردد. همین‌جاست که به اعتقاد من، سرچشمه‌ی ارتباط او با حال و سرمنشاء قدرت اثرگذاری او بر تفکر جدید نهفته است.

از زمان حضرت موسی تا موسی ابن میمومن
هارامبام راهنمای سرگشتگان
برنامه کار روزانه هارامبام
صدایی که از دل قرون سخن می گوید
مطالعه تطبیقی از دیدگاه ابن رشد و هارامبام
ابن رشد و سنت فلسفی
فصل هایی از زندگی هارامبام
هارامبام
موسسه مایموند
 

 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید