انجمن کلیمیان تهران
   

يهوديان خرم آباد

   

مرداد 80
ايرج كاظمي

 

اشاره: متن زير گزيده اي است از مقاله اي با همين عنوان مندرج در اولين شماره فصلنامه پژوهشي- فرهنگي «يافته» (بهار و تابستان 79) به صاحب امتيازي اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان لرستان.

ورود يهوديان به دو شهر خرم آباد و بروجرد بايد بعد از حملات تيمور باشد چرا كه در حمله آخري، خرم آباد به كلي ويران گرديد. تيره هاي ساكن در خرم آباد و نسلي كه امروزه به نام خرم آبادي ها معروفند بعضا مهاجريني مي باشند كه پس از ويراني خرم آباد وارد اين منطقه گرديدند. يهوديان ابتدا در بروجرد مستقر گرديده و سپس به خرم آباد آمدند. اين حركت قطعا از سال 800 هجري قمري به بعد خواهد بود. يورش دوم تيمور در سال 795 كه به قتل عزالدين محمود اتابك لر انجاميد موجب فرار فرزندش سيدي احمد هم شد.

در كتاب ظفرنامه شرف الدين علي يزدي آمده است: حضرت صاحبقرآن با سپاه مرتب مكمل متوجه صوب لرستان گشته به تعجيل هر چه تمامتر براند. و بعد از وصول بفرمود تا بروجرد و حوالي آن را غارت كردند.

خرم آباد كه حصني حصين و پناهگاه متمردان و قطاع الطريق آن سرزمين بوده مسخر كرده و به كلي ويران ساختند (1) اين هجوم در سال 788 اتقاق مي افتد. بار دوم كه يورش نهايي تيمور است مصادف مي شود با سال 795، يعني پس از فتح شيراز. يهوديان مهاجر پس از اين تاريخ و با شكل گيري و احيا مجدد شهر است كه آرام آرام وارد خرم آباد شده و در اين شهر به زندگي ادامه مي دهند.

بارون دوبد baron debode ، يكي از مامورين روسيه تزاري كه در سال 1845 در ميان لرها به سر مي برد، شهر خرم آباد را اين چنين توصيف مي كند. شهر داراي چهار مسجد، هشت گرمابه و يك محله يهودي نشين با چهل تا پنجاه خانوار مي باشد(2).

قبل از دي ماه 1288 جمعيت خرم آباد را پانزده هزار نفر نوشته اند با پانصد و هفتاد و دو دستگاه عمارت كه از اين تعداد سي دستگاه متعلق به كليمي ها بوده است(3).

در آغاز دهه 1300 شمسي از اين تعداد جمعيت كاسته مي شود. طبعا بيماري هاي عمومي نظير وبا، مشمشه، و بلاهاي قهري نظير زلزله، سيل، قحطي، در نقصان جمعيت تاثير داشته اند. جمعيت در اين تاريخ بطور تقريبي هشت هزار نفر تخمين زده شده است.

يك نويسنده ناشناس در سفرنامه خود كه حاصل مسافرت او در سال 1300 هجري قمري به خرم آباد است مي نويسد: «در شهر خرم آباد پنج حمام مربوط به مسلمان ها و حمام ديگر جديدالبنا از طايفه يهود است(4)».

حاج ميرزا عبدالغفار نجم الملك كه در سال 1299 هجري قمري به خرم آباد آمده مي نويسد: شهر خرم آباد جمعيتش پانزده هزار نفر است، از آن جمله يكهزار يهودي و مابقي الوار، و معارف آنجا، آقا سيد صادق امام جمعه و آقا ميرزا صدرالدين است(5)»

اين تعداد جمعيت كه حاج نجم الملك قيد مي نمايند بر اساس تقريب است و گرنه احصاييه درست و منظمي نبوده است كه اين رقم يا ارقام مشابه بتوانند به حقيقت نزديك باشند. متاسفانه اكثر سياحان و جهانگردان به دليل در اختيار نداشتن منابع علمي، همه چيز را بر اساس حدس و گمان بيان داشته كه بي شك بخش عمده اي از آنها دور از واقعيت است.

تا قبل از خلع سلاح در لرستان كه به سال 1312 و به دست سرهنگ حاج علي رزم آرا فرمانده وقت تيپ مختلط لرستان (سپهبد و نخست وزير بعدي) انجام يافت، شهر خرم آباد محدود به دو محله پشت بازار و درب دلاكان بوده است كه عمده جمعيت آن در اين دو محله تمركز داشتند. ساختمان هاي ستاد لشگر، سربازخانه، فرمانداري، عدليه، ماليه، و نقاطي نظير سبزه ميدان، شهنوازي و شمشير آباد كه در اين تاريخ به نام گاسپريان معروف بوده همه و همه بخش دوم يا به اصطلاح منطقه جديد و نوساز شهر را تشكيل مي داده است و مردم جز در مواقع ضروري با چنان مكان هايي در ارتباط نبودند. نياز روزانه و مايحتاج هم در بازارها و دكان هاي دو محل مورد بحث تامين مي شده است.

كليمي هاي خرم آباد نسل در نسل در محله درب دلاكان و در كوچه اي كه به نام يهوديان شهرت داشته زندگي مي كردند و جز در مواردي خاص كه حاصل روحيه ماجراجويانه بعضي انسان هاست، در بقيه موارد از حمايت معمرين و بزرگان شهر برخوردار بوده اند. مرحوم آيت ا… آقا ابوتراب جزايري كه از اجله زُهّاد و علماي لرستان در يكصد سال اخير بوده است همواره بر حفظ حرمت و حراست آنها تاكيد داشته، به طوري كه منقول است، در مراسم ترحيم و بزرگداشت مرحوم{آيت ا.. آقا ابوتراب} جزايري، كليمي هاي خرم آباد شركت فعالانه داشته و با اين كار سپاس خود را از حمايت هاي او نشان داده اند.

ساير علما و معاريف نظير مرحومان ميرزا صالح لرستاني، حاج شيخ عبدالرحمن، رحيم خان معين السلطنه چاغروند، حاج علي اصغرخرم آبادي، صادق جوادي، حاج سيف ا… خانِ والي زاده و بسياري ديگر نيز مقيد به حمايت از آنان بوده و از آزار آنان جلوگيري مي نمودند. به همين دليل كليمي هاي مقيم خرم آباد در كنار اين حاشيه امنيت به راحتي زندگي مي كردند و از طرق مختلف امرار معاش مي نمودند.

مشاغل عمده كليمي هاي مقيم خرم آباد، بزازي، باغداري، زرگري و طبابت بوده است.(6)

در كمركش خيابان فعلي فردوسي به حافظ يعني از راست بروجردي ها، كوچه اي باريك با پيچ و خم هاي فراوان به خياباني كه امروزه كمربندي ناميده مي شود منتهي مي گردد. اين كوچه از ديرباز به يك اقليت كليمي مقيم خرم آباد تعلق داشت كه تاريخ دقيق اسكان آنان و همچنين اجداد آنها مشخص نيست. ولي هر چه هست «گورجِي» (گورستان- جهودها)، در منطقه حوض موسي با اين كه آثار آنها به تدريج از بين رفته حكايت از ساليان فراواني دارد كه آنان در اين شهر ساكن بوده اند. كليميان خرم آباد با هم مسلكان خود در اغلب شهرها و بيشتر بروجرد ارتباط داشته و ازدواج و روابط درون گروهي خود را حفظ كرده اند. جالب اين است كه كليمي هاي هر شهر به گويش مردم بومي آن محل صحبت كرده و فارسي صحبت كردن آنها نيز سخت با فارسي قديم آميخته است و همچنين تنها قوم و قبيله اي در ايران بوده اند كه مي توانستند اصوات نوك زباني را ادا كنند در حالي كه ايراني ها با تمام تلاش از عهده تلفظ آن بر نمي آمدند. كليميان به هنگام سخن گفتن دست ها را زياد تكان داده و عضلات صورت را به حركت در مي آورند و اين كاري است كه ايرانيان به كلي از آن اجتناب مي ورزيدند.

درس خوانده هاي آنان عبري را به نحو مطلوب و اصيل مي نوشتند و صحبت مي كردند و در مواردي نامه هاي خود را به بان فارسي با گرايش عبري مي نوشتند.

تعدادي از يهوديان ساكن خرم آباد با تجارب دراز مدت اطبا سنتي خوبي از آب در آمده بودند. حكيم يعقوب از مطرح ترين آنها به شمار مي رفته است. آشنايي نسبي آنها با كتاب هاي طب سنتي نظير قانون بوعلي و تحفه حكيم مومن و عمري را سركار داشتن با بيماري هاي بومي، و در كنار آن شناخت گياهان طبي و كاربرد آنان و همه و همه كوله باري از تجربه را بر ايشان به ميراث گذاشته بود.

از حكيم يعقوب كه به لهجه محلي (ياقو) استعمال مي گرديده كه بگذريم ممه داكل از يهوديان كحال {كحال به معني كسي كه به چشم سرمه مي زند، يا چشم پزشك است} بوده است كه با استفاده از همين داروهاي سنتي كه بيشتر به صورت گرد بوده است به معالجه چشم بيماران مي پرداخت.

كليمي هاي مقيم خرم آباد اعياد و مراسم سنتي خود را در منزل و يا در كنيسه به جاي مي آوردند. سنت ديرپاي شنبه تعطيل و فارغ بودن يا فارغ نمودن خود از كار و پرهيز از هر چه كار و زندگي باشد و در پاي بندي آنان به سنت هاي مذهبي يكي از اصول خدشه ناپذير آنان بوده است.

در اعياد خاص خود كولابندان {احتمالا ساختن سايه بان مذهبي به نام سوكا- سردبير} كرده و چادري از برگ كاج مي ساختند و به خواندن تورات و ذكر اوراد مي پرداختند … از بزرگان مذهبي و مردمي آنها فردي به نام ملا اَكلو بوده است كه به شدت از او تبعيت مي كردند و حرمت او را داشتند.

گاهي تعدادي از يهوديان مقيم بروجرد براي ديدن همكيشان خود به خرم آباد آمده و بالعكس كليمي هاي

خرم آباد به بروجرد مي رفتند و عوالم دوستي و مودت بين آنها برقرار بوده است.

جالب اين است كه كليمي هاي بروجرد هم با همان گويش مردم بروجرد صحبت مي كردند و چيزي از آنها كم نداشتند.از معروفترين كليمي هاي خرم آباد تا زمان رفتن به فلسطين مي شود از يوسف و عزيز شماش كه هر دو بزاز بودند اسم برد.

خواجه عزيز شماش نماينده تام الاختيار يهوديان خرم آباد در روزهاي واپسين مهاجرت آنان بوده و با فرمانداران روساي وقت نيز در ارتباط بوده است. يوسف شماش، نصير زرگر، فرج شماش، اسماعيل اطلس، ابراهيم يعقوبيان و چند تن ديگر از سرشناس ترين اين اقليت مقيم خرم آباد به شمار مي رفته اند.

گورستان كليمي هاي مقيم خرم آباد در عين حال از گردشگاه هاي مردم خرم آباد بوده است. اين محل از قديم الايام به نام حوض موسي شهرت داشته و در حال حاضر نيز آثار و بقاياي آن موجود است. حوض موسي در مشرق شهر خرم آباد و به فاصله دو كيلومتري كوه مدبه modba قرار دارد، وجه تسميه آن به علت وجود حوض و سنگ نوشته اي است كه به همين نام شهرت دارد.

در جنوب غربي اين دره گورستاني متروك به نام «گورجي» (گور جهودها) متعلق به كليميان خرم آباد بوده كه مردگان يهودي را در آنجا دفن مي نمودند(7).كتاب آثار باستاني و تاريخ لرستان اشاره دارد به اين كه در شرق شهر كهنه خرم آباد محله اي است كه تا سال هاي پيش كليميان در آنجا سكونت داشتند و اكنون بيشتر از 5 الي 6 خانوار از آنان باقي نمانده و همگي مهاجرت نموده اند.(8) در اين محله كنيسه اي قديمي هست كه چند بار تجديد ساختمان و مرمت شده است. بر ديوار جنوبي آن سنگ نوشته اي سياه رنگ به طول 34 و عرض 22 سانتيمتر شامل دوازده سطر و به خط بري باقي است.

كليمي هاي خرم آباد تا مهرماه 1329 فاقد اتحاديه يا چيزي شبيه به آن بوده اند كه بتوانند در ارتباطات فرهنگي و اجتماعي حضور عنصري داشته باشند، روي اين اصل در تاريخ چهاردهم مهرماه سال 1329 طي نامه اي از فرماندار وقت كه در آن روزگار شخصي به نام وثوق بوده است تقاضا مي كنند كه خواجه عزيز شماش از كليمي هاي معروف به نمايندگي از طرف آنان در اموري كه حضورشان الزامي است شركت داشته باشد. اين نامه را قريب به سي نفر از كليميان مقيم خرم آباد امضا كرده و به فرمانداري مي فرستند. بعضي ها به عبري امضا كرده اند و نوشته اند.

متن اين نامه از اين قرار است:

14/7/29 جناب آقاي فرماندار خرم آباد

چون كليمي هاي اين شهرستان به واسطه نداشتن سرپرست و معتمدي همواره براي انجام كارهاي دولتي و مالياتي و فرهنگي ملي و اوضاع داخلي و غيره مي بايستي از كارهاي خود بيكار شويم، لذا از اين تاريخ آقاي خواجه عزيزاله شماش بزاز را به سرپرستي و معتمدي خود معرفي و استدعا داريم امر مقرر فرمايند كه در تمام مراحل اداري و غيره به نامبرده مراجعه شود و مشاراليه از طرف كليه كليمي هاي خرم آباد معتمد و مختار است.

امضا جمعي از كليميان خرم آباد

مدارس تحت عنوان آليانس و آليانس خرم آباد

اين مدارس بر اساس گردآوري فرزندان يهوديان در يك مركز آموزشي بنيان گذاشته شده بود و براي زمينه سازي تاسيس اين گونه مدارس نمايندگان آليانس اسرائيليت در سفر ناصرالدين شاه به فرنگ (1873-1290 ه.ق) با وي ملاقات و تاسيس مدرسه آليانس را در ايران نمودند. شاه نيز قول داد كه آن را به مرحله عمل درآورد. در سال 1315 قمري شخصي به نام موسيو كازس از بيروت مامور گرديد كه اين مدرسه را در تهران بنا نمايد. دو نفر معلم يهودي، يعني از روحانيون يهودي تعيين شدند براي تدريس فارسي چند نفر مسلمان هم به استخدام مدرسه درآمدند. محل مدرسه را در تهران جامعه يهوديان، معادل 1200 فرانك در سال اجاره كردند. مدرسه داراي 6 معلم عبري و فارسي بود و تعداد دانش آموزان هم در ابتدا 200 نفر و بعد به 421 نفر رسيد. با شكل گرفتن اين مدرسه در تهران به تدريج در ساير شهرهاي ايران مدرسه آليانس نيز بوجود آمد به خصوص در نقاطي كه كليمي ها بيشتر زندگي مي كردند شعبات همدان، سنندج، اصفهان، تويسركان، كرمانشاه نيز از آن جمله است. در ابتداي جنگ بين الملل اول مدرسه آليانس فرانسه تعطيل گرديد منتهي فقط يك سال كه از طرق مختلف، كمك مالي شد و دوباره پا گرفت.

دانش آموزان مدارس آليانس، انگليسي هم مي خواندند در كنار دانش آموزان كليمي محصلين مسلمان هم پذيرفته مي شدند و در كنار هم درس مي خواندند. مدارس آليانس بعد از شهريور بيست با نام مدارس ملي اتحاد به فعاليت خود ادامه دادند. در نامه اي كه رئيس معارف اصفهان به وزارت معارف مي نويسد عنوان مي كند كه: «اصفهان تقريبا داراي ده هزار كليمي است كه در يك محله مجاز به نام «جوباره» زندگي مي كنند. وجود مدرسه آليانس براي آنان حياتي است و با تعطيل شدن اين مدرسه مشكلاتي هم براي كليميان اصفهان بوجود آمده كه بايد سريعا به آن رسيدگي شود» و به همين امر موجب مي شود كه وزارت معارف در تكاپوي راه انداختن آن، دوباره اين مدرسه را راه مي اندازد.

مدرسه آليانس در حدود سال هاي 1308-1309 در خرم آباد و در زمان رياست مرحوم اعتضاد رازاني تاسيس گرديد… اين مدرسه در نقطه اي كه امروزه به نام راسته بروجردي ها معروف است، در محلي كه اينك شعبه بانك ملي است افتتاح گرديد. ساختمان آن تغييراتي را پذيرفت و در حقيقت شعبه اي از مدرسه آليانس بروجرد به شمار مي رفت، عبدالحسين خرمي نخستين كسي كه در خرم آباد به تاسيس چاپخانه اقدام كرد و خوشبختانه تا زمان نوشتن اين يادداشت ها در قيد حيات است در مصاحبه اي كه با دوست و نويسنده ارجمند فريد قاسمي دارد در اين باره مي گويد:

«مدارس آليانس بروجرد به رياست يك كليمي به نام الجازاده تشكيل گرديد. او با همكاري مرحوم اعتضاد رازاني زمينه ايجاد و تشكيل مدرسه آليانس خرم آباد را فراهم نموده و بر اين اساس يكي از كليميان فارغ التحصيل بروجرد را براي اين كار به خرم آباد اعزام داشتند و به جز دو مورد مرحوم علي دعوتي و مهدوي نامي كه پسر رئيس دادگستري وقت خرم آباد بوده اند در بقيه موارد رئيس مدرسه آليانس از كليمي ها تعيين مي شد. هر چند كه اين مدرسه تنها اختصاص به دانش آموزان كليمي نداشت بلكه دانش آموزان خرم آباد و غير كليمي نيز در آن درس خواندند، همين طور معلمان اين مدرسه تركيبي از معلمين يهودي و مسلمان بود. در اين مدرسه زبان فرانسه هم تدريس مي شد. تامين زمينه هاي مالي آن از طريق وصول شهريه به انجام مي رسيد



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید