انجمن کلیمیان تهران
   

نسل آینده جوامع یهودی و ضرورت نقد از درون

   

 

فرهاد افرامیان
تیر
86


دگرگونی‌های بنیادین و تحولات پرشتابی که در همه عرصه‌ها و حوزه‌های فن‌آوری، علم، اقتصاد، سیاست، اجتماع و فرهنگ در سطح جهان رخ داده است و می‌دهد و دگرگشت‌های همه جانبه در مناسبات ا نسانی، مطالعه و بازنگری در شیوه‌های مدیریت و ساز و کارهای رهبری جوامع یهودی را در ایران و جهان، ضروری و الزام‌آور می‌نماید.
به گمان نگارنده بزرگترین آفت این جوامع، فقدان کنش‌‌مندی و نبود ابتکار عمل ناشی از عدم نقد از درون در این جوامع است که به از دست رفتن فرصت‌های زیادی منجر شده و ضروری است تا رهبران جوامع یهودی وجهۀ همت خویش را مصروف اصلاح این وضعیت نمایند. این مقاله در پی آن است تا با مروری تبیینی و هر چند مختصر به ریشه‌های وضع موجود و نتایج حاصله از آن بپردازد.
غریزۀ بقا، صیانت نفس و حفظ حیات یکی از ابتدایی‌ترین نیازها و بطنی‌ترین تمایلات در موجودات زنده و از جمله انسان است آن چنان که آدمی از ابتدای تاریخ، دفاع از خود را در زمرۀ طبیعی‌ترین و جزء مشروع‌ترین حقوق بشری به حساب آورده و به رسمیت شناخته است.
از جمله پدیده‌هایی که برای کلیمیان جهان تداعی‌کنندۀ مصایب تاریخی چون هولوکاست و یادآور ضرورت دفاع از خود است، دیاسپورا یا پراکندگی است که با تاریخ پر فراز و نشیب یهود درهم آمیخته و صرفنظر از جنبه‌های مثبت و منفی که از جانب موافقین و مخالفین، به آن نسبت داده می‌شود، (از مبلغین فرقۀ نتوریا کارتا که آن را از یکسو مکافات گناهان عهد عتیق و مسبب قرن‌ها آوارگی یهود تا زمانی که مأمنی در زمین بیابد و از سوی دیگر عامل قوت گرفتن این قوم می‌انگارند گرفته، تا رهبران جبهۀ شاس از جمله راو عوبدیا یوسف که آن را تحمیلی و عامل فقدان امنیت خاطر و موجب تضعیف بنی‌اسرائیل می‌پندارند) تأثیرات تردیدناپذیری را بر جوامع کلیمی برجای گذاشته که مهمترین آنها، همانا واکنش همگرایی و وحدت‌طلبی مبتنی بر شناسایی دشمن و برحذر داشتن همکیشان از آن بوده است و این گرایش در طول تاریخ آن چنان نهادینه گشته که غالب کلیمیان، بسیاری از مصائب خود را به دشمنی و پلیدی، بی‌رحمی و سایر رذائل اخلاقی او نسبت می‌دهند و هر گونه آفت و آسیب درونی خود را تحت‌الشعاع ترس از دشمن یا ندیده‌اند و نمی‌بینند و یا کمرنگ مشاهده می‌نمایند و به همین علت است که معمولا نقاط قوت خودی، بیشتر از نقاط ضعف آن و تهدیدهای دشمن، بیشتر از فرصت‌هایی که خودی از کف داده است به چشم می‌آیند و بر همین مبناست که در تاریخ یهود، در توصیف، شرح، توضیح و تبیین مصایب، جنایات و فجایع، شقاوت دشمن، بیشتر به چشم می‌خورد تا ضعف رهبری، همانگونه که گفته شد، این فقدان قدرت آسیب‌شناسی و نقد از درون، بزرگترین بحرانی است که جامعه کلیمیان را تهدید می‌کند.
هرگاه به سرمایه، وقت و انرژی که به علت سؤمدیریت در این جوامع از میان رفته و جان‌هایی که در این میان فرسوده و خون‌هایی که پایمال شده‌اند بنگریم، در الزام پرداختن به این مقوله ذره‌ای تردید روا نخواهیم داشت.
یکی از بنیانی‌ترین سستی‌های جوامع یهودی، ضعف مزمن آنان در شناختن و شناساندن مفهوم اقلیت است، به عنوان شاهد صادقی بر این مدعا می‌توان به مورد ایرانیان یهودی پرداخت، سرزمین ایران در طول تاریخ سترگ خویش، مهد تمامی ادیان توحیدی جهان بوده آن چنان که علیرغم حضور تمدن‌های چند هزار ساله بشری و وجود آثار اجتماعات انسانی با قدمتی به مراتب بیشتر در سرتاسر آمریکای شمالی و جنوبی، اروپا، آفریقا، آسیا و اقیانوسیه، تنها فلات ایران به ویژه آن بخش این گستره که خاورمیانه نام گرفته، یگانه کانون ظهور انبیاء الهی بوده است و تاریخ با وجود تمامی امکانات دیرینه‌شناسی و باستان‌شناسی و مانند آنها، هیچگونه اثری از طلوع آفتاب توحید در سایر نقاط عالم، سراغ ندارد.
در این میان قوم یهود به عنوان پیشگامان توحید در جهان و به قول دکتر حبیب لوی، «پیشوایان وحدانیت و اخلاق»، هزاران سال است که چون پارۀ جگر و بخشی جدایی‌ناپذیر از ملت بزرگ ایران در کنار سایر اقوام ایرانی در صلح، برادری و برابری به حیات پوینده و تکاملی خود ادامه داده است. اما پدید آمدن چنین تمدن منحصر به فردی از همزیستی چندین نژاد، ده‌ها دین و مذهب و صدها قوم و زبان، ریشه در نوعی خودآگاهی مبتنی بر درکی متعالی از مفهوم اقلیت دارد.
ساختار قدرتمند فرهنگ و تمدن ایرانی، برمبنای ارتباط ارگانیک اجزاء و اعضاء خود که همان اقلیت‌ها هستند به وجود آمده است و اساساً هویت ایرانی چیزی جز حاصل هم‌افزایی گروه‌های اقلیت نیست و هیچ گروهی نمی‌تواند مفهوم ایرانی بودن را تحریف و مصادره به مطلوب کند. به عنوان مثال اگر کسی درصدد برآید تا اقوام ایرانی کرد، ترک، بلوچ، ترکمن، لر و .... را جدا از هویت ایرانی آنها مورد شناسایی و مطالعه قرار دهد خدشه‌ای اساسی در معنای ایران و ایرانی ایجاد نموده است. همچنین است اگر هویت اقلیت‌های دینی ایرانی زرتشتی، کلیمی، ارمنی، آشوری و یا اقلیت مذهبی اهل تسنن به بهانه اقلیت بودن، به صورتی مستقل از ایرانی بودن آنان مورد بررسی قرار گیرد، آنگاه باید ایرانی بودن، فارغ از مصادیق متشکله آن تعریف گردد. به عبارت دیگر باید دقیقاً تعیین شود که ملاک یا ملاک‌های تشخیص ایرانی از غیر ایرانی چیست که در صورت وجود بیش از یک ملاک و فرض اولویت و ارجحیت میان آنها مقولۀ ایرانی اصیل، یا اصلی و ایرانی فرع یا فرعی و یا شهروند درجه 1 و 2 یا مانند آن که خود در نهایت ناقض غرض چنین طبقه‌بندی‌ها می‌گردد، مطرح می‌شود.
به عنوان نمونه فرض می‌کنیم ادعا شود یک شهروند ایرانی کلیمی به علت در اقلیت بودن، یک شهروند درجه 2 و یک شهروند ایرانی مسلمان شهروند درجه 1 است. این داوری در مراحل نخست ممکن است به مذاق آنان که خود را عضو اکثریت می‌دانند خوش آید اما در پاسخ به این پرسش که اگر مسلمان بودن می‌تواند هویت ایرانی بودن را تکمیل کند، آیا یک مسلمان اهل تسنن که در ایران اقلیت مذهبی به حساب می‌آید یک ایرانی کامل است یا خیر؟ چنانچه پاسخ این پرسش مثبت است، پس اقلیت مذهبی بودن یک کلیمی نیز نمی‌تواند از ایرانی بودن وی بکاهد و در صورتی که پاسخ منفی است یعنی یک اقلیت مذهبی مسلمان نیز شهروندی درجه 2 به شمار آید در نتیجه ملاکی را برای تکمیل هویت ایرانی برگزیده‌ایم که «ایرانی» را در جهان اسلام به یک اقلیت تبدیل می‌نماید (زیرا شیعیان در میان مسلمانان عالم، اقلیت عددی محسوب می‌‌گردند) بنابراین دچار تناقض شده‌ایم یعنی همان دستگاه فکری و نظام استدلالی که یک اقلیت غیرمسلمان را غیر ایرانی یا نیمه ایرانی می‌داند. در نهایت مفهوم ایرانی را از ارزش پیش‌فرض خود تهی می‌سازد یعنی «ایرانی» را به جرم در اقلیت بودن در جهان اسلام، غیر مسلمان یا نیمه مسلمان تلقی خواهد نمود و بسیار بدیهی است که درک چنین اصلی، یکی از ضرورت‌های اولیه در پرورش رهبران نسل آینده و نسل آینده رهبران جامعه کلیمیان محسوب می‌شود. مع‌الاسف تا امروز اظهارات و رفتار غالب سران اقلیت به شکلی انفعالی، در اصرار و تأکید بر به رسمیت شناختن حقوق اقلیت توسط حاکمان سیاسی و اثبات اشکال مختلف همراهی و همسویی این جامعه با سیاست‌های کلان جمهوری اسلامی به منظور حفظ موقعیت کلیمیان و دریافت امتیازاتی از نظام خلاصه شده است. در حالی که این رهبران می‌توانستند با مطرح ساختن و اثبات این وضعیت بنیادین و رون ساختن فلسفۀ آن، به ثبیت وضعیت کلیمیان ایران به عنوان شهروندان طراز اول و همشأن با سایر هموطنان با کسب تمامی حقوق مدنی و شهروندی و از همه مهم‌تر ایجاد اعتبار اجتماعی مضاعف نائل آیند.
حال این که مدیران و راهبران جامعه کلیمیان ایران تا چه میزان در کسب موقعیتی برای همکیشان خود توفیق داشته‌اند را به قضاوت خوانندگان محترم می‌سپاریم.
نمونه‌ای دیگر از مسئولیت‌های سنگین سران و نمایندگان جوامع یهودی را می‌توان در برابر چرخۀ معیوب آنتی سمیتیزم – صهیونیزم جست که هرگونه نابخردی در طرح، ارائه نظرات و نیز کنش‌ها و واکنش‌های مرتبط با این چرخه چه از جانب کلیمیان و چه از جانب سایر جوامع و گروه‌ها می‌تواند هزینه‌های جبران‌ناپذیری را به جامعه بشری تحمیل نماید.
هر چند صاحب این قلم پیش‌تر نیز در باب تحلیل این چرخه معیوب در مقاله‌ای با عنوان «درآمدی بر نقد و آسیب‌شناسی مفاهمه یهود – غیریهود»، هشدار داده بود اما این بار نیز مختصراً برای مخاطبان جدید خود به اشاراتی در مورد آن پرداخته می‌شود:
سهم چشم‌گیر و تاریخی یهودیان جهان در معماری بنای عظیم فرهنگ و تمدن بشری واقعیتی انکارناپذیر است اما نشانه‌های این حقیقت تردیدناپذیر، توسط دو جریان به ظاهر متضاد و متناقض اما در اصل مکمل، تحریف و مصادره به مطلوب می‌شود.
چرخه معیوب آنتی‌سمیتیزم و صهیونیزم را پدید می‌آورند این دو جریان که عبارتند از یهودستیزی و نیز برتری‌جویی و نژادپرستی یهودی که در بر هم کنش که ظهور و جان گرفتن هر یک ضمن جعل، دستکاری و کتمان بسیاری از واقعیت‌های مرتبط با سرگذشت تاریخی قوم یهود و وضعیت و موقعیت کلیمان جهان، زمینه را برای ظهور دیگری فراهم می‌نماید آن چنان که شاید هیچ ستم ، جفا و آسیبی در تاریخ بشریت قابل مقایسه با خدشه‌های ناشی از عملکرد این دو پدیده بر تصویر حقیقی آثار یهودیان نباشد.
ادامه حضور و تأثیر متناوب این دو گرایش در جامعه بشری نه تنها نتایج درخشان مشارکت کلیمیان جهان را در تمامی عرصه‌های علم، فلسفه، تکنولوژی، هنر، ادبیات، فرهنگ و اقتصاد تحت‌الشعاع قرار می‌دهد، بلکه جامعه بشری را نیز از درک اصولی این دستاوردهای انسانی محروم می‌سازد. از سویی جریان یهودستیزی (که بخش عمده آنتی سمیتیزم را در بر می‌گیرد) با نادیده گرفتن یا کمرنگ ساختن خدمات کلیمیان به بشریت و یا انکار مظالمی که در حق این قوم روا داشته شده و نیز با نسبت دادن عملکرد صهیونیزم به کل جامعه کلیمیان و همچنین تفسیر هر توفیق و درخششی در این جامعه با فرآیند جهانخواری و سلطه‌طلبی یهود و متبا در ساختن مفهوم نفوذ، در پی مشاهده هر نشانه توفیق در اذهان مخاطبان، زمینه را برای کین‌توزی عقده‌گشایی و هیستری صهیونیستی آماده می‌کند و از سوی دیگر جریان صهیونیزم با سؤاستفاده از احساسات پاک دینی و طرح اتندیشه‌های نژادپرستانه و برتری‌جوئی‌های غیرانسانی، ضمن مصادره تمامی دستاوردهای برجسته کلیمیان و نتیجتاً نابودی آنها، با وارد آوردن خدشه بر اعتبار و حیثیت اجتماعات و جوامع موحد و انسان‌دوست کلیمی نه تنها تعلقات مذهبی کلیمیان بلکه اساساً تمام اعتقادات دینی را مورد تردید قرار می‌دهد آن چنان که بسیاری از نظریه‌پردازان قائل به ناکارآمدی دین و عدم سازگاری دین با زندگی مدرن و جهان توسعه یافته، عملکردهای معتقدین به صهیونیزم را به عنوان شاهد مطرح می‌نمایند، به ترتیبی که امروزه در موارد متعددی جلوه‌های عملی رفتارهای صهیونیستی به عنوان مصادیقی از ناسازگاری دین و آزادی، دین و عدالت و برابری، دین و هنر، دین و دموکراسی، دین و توسعه، دین و سیاست، دین و فرهنگ، دین و حقوق بشر، دین و انسان‌گرایی و حتی به شکلی اعجاب‌آور، «ناسازگاری رفتار دینی و تکامل معنوی» مطرح گردیده است.
تجربه تاریخی نشان می‌دهد که این سیکل معیوب، به شکلی نانوشته دستگاه معناشناسی خاصی را در ادبیات انسانی نهادینه می‌کند که سامانه‌ای دیجیتال (گسسته) را از تفسیر و تاویل فعالیت‌های یهودیان جهان ارائه می‌نماید. براساس چنین نظامی، هرگونه نقش و اثر برجسته‌ای از جانب یک شخص حقیقی یا حقوقی یهودی در سرتاسر جهان یا باید تاویلی یهودستیزانه، توطئه یا مقدمه‌ای برای توطئه تلقی شود و یا با تفسیری صهیونیستی، نشانه‌ای از برتری نژادی قوم یهود و لزوم کسب و یا غصب امتیازات و یا حقوقی خاص قلمداد گردد.
بر این اساس، رشد ذهنیت شکل‌گیری توطئه و عینیت تجاوز به حقوق یهودیان همراه با گسترش ذهنیت برتری یهودیان و عینیت تجاوز به حقوق غیریهودیان، منجر به افزایش انقطاب (Polarization) و کاهش احتمال طی مسیر سالمی می‌شود که در غیر این صورت می‌توانست دستاوردهای تحسین‌برانگیز اراده و استعداد کلیمیان جهان را به دور از هر گونه تعصب و پیش‌داوری، مورد ارزیابی و قضاوت جهانیان قرار دهد.
بدین ترتیب در صورت وجود چنین سیکل معیوبی هر گونه تلاش در ایفا نقش‌های کارآمد و ممتاز انسانی از جانب اعضاء جامعه جهانی کلیمیان محکوم به سؤتعبیر و ناکارآمدی است و از طرفی مقابله با یکی از دو بازوی پیکره آنتی سمیتیزم – صهیونیزم به تنهایی، نه تنها منجر به حاصل مطلوب نمی‌گردد بلکه احتمالا به تقویت بازوی دیگر خواهد انجامید.
هر گاه بخواهیم به تجزیه و تحلیل عناصر تشکیل‌دهنده چرخه معیوب و مخرب آنتی سمیتیزم – صهیونیزم بپردازیم، ضروری‌ترین عوامل برقراری و ادامه حیات این چرخه را به شرح زیر خواهیم یافت:
1- جامعه‌پذیری انقطاب (Polarizing Socialization)
جامعه‌پذیری(Socialization) عبارت از شیوه آشنا شدن افراد با ارزش‌ها و ایستارهای(Attitudes) جامعه خویش است و جامعه‌پذیری انقطاب (Polarizing Socialization) بخشی از همین فرآیند است که طی آن ایستارهایی در فرد شکل می‌گیرد که سبب قطبی شدن یا افزایش قطبیت میان یک گروه (ترجیحاًٌ گروهی که فرد عضوی از آن است) و سایر گروه‌ها می‌شود. در مورد مفهوم یهود و غیریهود، این قطبیت در تفسیر ساختار، کارکرد و هویت یهود، نظام دیجیتال (گسسته) را جایگزین نظام آنالوگ ( پیوسته ) می‌کند. این پدیده در دو شکل زیر، الگوهای ذهنی – شخصیتی (اندیشه‌ها و پندارها به گفتار، گفتار به رفتار، رفتار به عادت و عادت به شخصیت تبدیل می‌شود) را در فرد ایجاد می‌کند:
1- الف – مشتبه شدن جدایی و تفکیک همه جانبه یهودی از غیریهودی با تلاش برای حفظ هویت یهودی در بسیاری از موارد، جامعه‌پذیری انقطاب موجب اشتباه گرفتن جدایی و تفکیک در بسیاری از جنبه‌های زندگی و یا تسری و افزایش جنبه‌های تمایز بین یهودیان و غیریهودیان با تلاش برای حفظ هویت یهودی از جانب یهودیان می‌گردد. بدین ترتیب بسیاری از اعضاء جامعه کلیمیان با تصور آن که جدای هر چه بیشتر ساحات و ابعاد زندگی آنان با غیریهود منجر به حفظ هویت و اصالت و حتی به تعبیری «پاکی» آنها می‌گردد، هر چه بیشتر مقدمات انقطاب را فراهم می‌نمایند.
1- ب- غلبه گرایش کشمکش بر رویکرد توافق
اساساً در درک توصیفی (Descriptive) و تبیینی (Explanatrory) از وضعیت هر اجتماع یا جامعه بشری دو گرایش و رویکرد می‌تواند حکم‌فرما باشد، ارزش‌ها و هنجارهای ناشی از گرایش کشمکش، بر چیرگی برخی از گروه‌های اجتماعی بر گروه‌های دیگر تأکید می‌ورزند و نظم اجتماعی را مبتنی بر دخل و تصرف و نظارت گروه‌های مسلط می‌انگارند و نیز دگرگونی‌های اجتماعی را دارای آهنگی سریع و نابسامان می‌دانند و معتقدند که این دگرگونی بیشتر زمانی رخ می‌دهد که گروه‌های زیردست، گروه‌های مسلط را برمی‌اندازند. در حالی که ایستارها و تلقبات حاصل از رویکرد توافق، ارزش‌ها و هنجارهای مشترک را برای جامعه بنیادی می‌انگارند و بر نظم اجتماعی مبتنی بر توافق‌های ضمنی تاکید می‌ورزند و نیز دگرگونی‌های اجتماعی را دارای آهنگی کند و سامان‌مند می‌دانند.
دومین ویژگی جوامع و اجتماعات گسسته، ترجیح برداشت‌های کشمکشی بر دریافت‌های توافقی است که نتیجه طبیعی آن تحقق وضعیتی در ادراک اجتماعی است که در آن یهودیان به حاکمیت یهود بر غیر یهود و غیریهود بر سلطه غیریهود بر یهود، گرایش پیدا می‌کنند که بدین ترتیب مقدمه دیگری برای ظهور و پدیداری اجزا چرخه آنتی‌سمیتیزم و صهیونیزم فراهم می‌گردد.
2- عدول از عقلانیت متوازن در درون و بیرون جوامع یهودی
شکل‌گیری چرخه معیوب و مخرب آنتی‌سمیتیزم – صهیونینزم یکی از نتایج اجتناب‌ناپذیر خودداری و یا ممانعت از عملب عقلانی متوازن و همگن در جوامع تحت‌تأثیر این حلقه است. از آنجایی که برای تولید هر یک از تئوری‌های آنتی‌سمیتیزم و صهیونیزم، وجود تدابیری که فرآیندهای ذهنی با پیچیدگی‌های زایدالوصفی را به دور از ملاحظات انسانی تامین نمایند، ضروری است و از سوی دیگر برای پذیرش و دل سپردن به آنها ساده‌لوحی خاصی را که امکان لحاظ بسیاری از نکات را فاقد باشد مورد نیاز است، می‌توان دو نوع شیطنت و دو نوع بلاهت را در درون و بیرون جوامع یهودی مورد شناسایی قرار داد:
2- الف- شیطنت تولید نظریات آنتی‌سمیتیستی در بیرون از جوامع یهودی و شیطنت تولید نظریات صهیونیستی در درون این جوامع.
2- ب- بلاهت پذیرش نظریات آنتی‌سمیتیتستی در بیرون از جوامع یهودی و بلاهت پذیرش نظریات صهیونیستی در درون این جوامع.
بدین ترتیب وجود دو حلقه مکمل دیگر که بخش‌های اساسی چرخه مورد نظر را در بیرون و درون جوامع یهودی تشکیل می‌دهند، مطرح می‌گردد: ترکیب شیطنت عرضه اندیشه‌های آنتی سمیتیستی و بلاهت پذیرش آنها در بیرون از جوامع یهود و پیوند شیطنت تولید پندارهای صهیونیستی و بلاهت دل‌سپاری به آنها در درون این جوامع.
در یک کلام، رهبران و نمایندگان کلیمیان جهان موظفند تا با شناختن و شناساندن لزوم مبارزۀ هم‌زمان با محورهای اصلی این چرخه و پرهیز از عدم توازن در این چالش، سهم خویش را در مدیریت بحران‌ها و حفظ تمامی گنجینه‌های مادی و معنوی همکیشان و از همه مهم‌تر، اعتبار و شأن این قوم کهن، ادا نمایند.
حال اگر همکاری‌ها و مبادلات فرهنگی جامعه کلیمیان ایران و نظام سیاسی و به طور خاص دولت جمهوری اسلامی ایران و همچنین همکاری‌ها و حمایت‌های دولت جمهوری اسلامی ایران از جامعه کلیمیان ایران توسعه‌ای پایدار و همه‌جانبه داشته باشد دیگر ضعف دیدگاه‌ها سبب نمی‌شود، که فرهنگ و دین یهود به عنوان ابزار سیاسی مقابله با صهیونیزم تجلی پیدا کند و از طرف دیگر واکنش‌های انفعالی ایجاد شده در اثر آن شائبه اختلاف میان کلیمیان ایران و حاکمیت سیاسی را ایجاد نماید که به سهم خود باز هم آب دیگری به آسیاب چرخه معیوب آنتی سمیتیزم- صهیونیزم ریخته شود و این موضوع یادآور وضعیت مشابهی است که در گذشته، هر رفتار ضد بشری صهیونیست‌ها که توسط اعضاء جامعه کلیمیان ایران، مورد اعتراض واقع می‌شد و محکوم می‌گردید، از جانب بسیاری از محافل چرخۀ مزبور، تفسیر به ری و در نهایت مصادره به مطوب می‌گردید، آنچنان که این رفتار کلیمیان موحد، شاهد و نشانه‌ای از تحت فشار حاکمیت سیاسی قرار داشتن آنها قلمداد می‌شد.
بدین ترتیب هر کنشی که می‌توانست نماد و اثبات‌کننده همسویی کلیمیان ایران با تمامی آزادگان جهان باشد، تلویحاً تبدیل به عاملی برای بدگمانی و تردید (اگر نگوئیم افزایش سؤظن) نسبت به ایرانیان کلیمی می‌گردید که می‌توان آن را از نتایج سیاست‌های کج‌دار و مریز یا یک بام و دو هوایی دانست که ماهیتی اسکیزوفرنیک و روان‌پریش در رویکردهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جوامع کلیمی ایجاد می‌نمایند.
به اعتقاد نگارنده اصولی‌ترین راه پرهیز از تکرار چنین سوءمدیریت‌هایی پرداختن به مقوله ضروری نقد از درون و اهتمام هر چه بیشتر به تربیت و پرورش رهبران و نمایندگانی هر چه کارآمدتر برای نسل آینده است. باشد تا رهبران نسل آینده و نسل آینده رهبران به شایستگی، تکامل‌بخش این راه طی شده چند هزار ساله باشند. به امید آن روز.


 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید