انجمن کلیمیان تهران
   

فرستادن هدیه برای عساوَ

   

 

شاعر :هادی نامدار
بهار 
1306

از آن پس فرستادگان برگزید

 

بگفتا به نزد برادر روید

به عساو گوئید از من سلام

 

بگوئیدش احوال من را تمام

که در نزد لاوان بدم چند سال

 

فراوان شده مرمرا گنج و مال

چو از اشتر و اسپ و گاو و حمار

 

هم از گوسفند و بزان بی شمار

زن و بچه و هم کنیز و غلام

 

بداده مرا حق ز هر چیز کام

نمودم من آگاهت از هر جهات

 

که یابم به نزدت مگر التفات

رسولان برفتند و گشتند باز

 

به یعقوب گفتند کِی سرافراز

به عساو گفتیم احوال تو

 

بیاید وی اندر ستقبال تو

غلام است همراه او چارصد

 

بزودی به نزد تو او می رسد

چو بشنید یعقوب شد ترسناک

 

نبادا که باشد به قصد هلاک

همه اردویش را دو قسمت نمود

 

ز اموال و گله هر آن چش که بود

فرستاد یک نیمه را پیشتر

 

که عساو در ره به بیند اگر

رهایی بیابد دگر نیم آن

 

از آن پس بگفت ای خدای جهان

خدای ابراهیم بابای من

 

خداوند اسحاق آقای من

خدایی که گفتی بدین سان به من

 

که برگرد اکنون بسوی وطن

که خواهم نمودن به تو مرحمت

 

نگهدار باشمت از هر جهت

اگر چه لایق نبودم یقین

 

به لطفی که کردی ب من پیش ازین

گذشتم زِیَردِن به یک چو بدست

 

کنون این دو اردو از آن من است

تمنا از این بیش خاصم کنی

 

ز دست برادر خلاصم کنی

بترسم که عساو راهم زند

 

همه مام و فرزند با هم زند

مرا گفته بودی از این پیشتر

 

که ذریه ات را کنم بیشتر

زریگ لب دریا و رود بار

 

بدانسان که نایند اندر شمار

همی گفت یعقوب این گونه راز

 

به درگاه آن قادر  کارساز

به در گاه حق لابه ها ساختی

 

چه از لابه کردن به پرداختی

ازآن پس بگیرد عزمش چنان

 

فرستد به عساو چند ارمغان

که شاید دلش را بدست آورد

 

همه کینه از دلش پست آورد

جدا کرد بزهای ماده دویست

 

بز نر بهمراهشان کرد بیست

دو صد میش با بیست قوچان نر

 

سی اشتر ابا بچه گان سر بسر

چهل گاو ماده و ده گاو نر

 

ز ماده خران بیست و ده کره خر

بخود کرد این جملگی را فدا

 

فرستاد هر فرقه را جدا

که شاید به عساو آید پسند

 

مگر ناید از وی بجانش گزند

بهر فرقه  بنهاد او فاصله

 

سپردی بهر یک شبان یک گله

بگفتا چو عساو آید زدور

 

بتازید تا پیش او با سرور

بگویید یعقوب این ارمغان

 

برای تو کرده است با ما روان

فرستاده این هدیه ها چاکرت

 

خودش هم بیاید بزودی برت

به جمله شبانها سپرد این چنین

 

به عساو گویید جمله همین

روان کرد آن هدی‏ها پیشتر

 

که شاید محبت شود بیشتر

شبانگاه اردوی خود را براند

 

در آن شب خودش اندر آنجا بماند

دو زنهاش را با دو تا جاریه

 

تفاق پسرهایش آن یازده

گذر داد از نَهر یَبُوق زود

 

به همراه اموال شان هر چه بود

                 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید