انجمن کلیمیان تهران
   

گویش کلیمیان و لئای عاوون‌کار

   

 

لئا دانیالی
عضو هیئت مدیره انجمن کلیمیان اصفهان

زمستان 1400

 

 

لیئا دانیالیگویش کلیمیان از جمله گویش‌های ایرانی است که در برهه‌های مختلف از جانب زبان‌شناسان و ایران‌شناسان و پژوهشگران مورد توجه قرار گرفته به سبب آنکه بکر بوده و بسیاری از ویژگی‌های زبان پهلوی را در خود حفظ کرده. در خلال پژوهش در این گویش‌ها می‌توان کلیدی برای یافتن دیگر معما‌های زبانی پیدا کرد و البته ایران و ایرانی را بهتر شناخت پژوهشگران نامداری چون احسان یارشاطر، ایران کلباسی و . . . در این زمینه پژوهش‌هایی داشته‌اند. از هم‌کیشان خودمان هم که دغدغه فرهنگ و زبان یهودیان ایرانی را داشته‌اند خدابیامرز آقای ایوب ابراهیمی کتابی راجع به گویش یهودیان اصفهان در امریکا منتشر کرده‌اند و اشنک یوسف ستاره شناس سال‌هاست که در این زمینه ویدئو و صدا ضبط کرده و با همکاری دیگرانی چون بیژن آصف، آمرزیده ایرج یگانه و . . . فرهنگ لغات همدانی و اصفهانی و شیرازی و .... را در سایتش ارائه داده اما تنور پژوهش در این زمینه همچنان گرم است از جمله آقای حبیب برجیان اخیرا مقاله‌ای درباره گویش یهودیان شیراز منتشر کرده‌اند که بیشتر گویش‌ورانشان در گروه‌های پراکنده بیرون از ایران زندگی می‌کنند. برجیان به‌جز اطلاعات زبانشناسی دقیقی که حاصل پژوهش‌است می‌دهد مثل جایگاه جغرافیایی و دسته این گویش و همانگی‌اش با گونه‏های بومی روستایی رایج در فارس. و اینکه یهودی-شیرازی در سده پانزدهم میلادی را بازمانده‏ای تک‏افتاده از زبان شیرازی میانه فرض می‌کند. و در نهایت نتیجه می‌گیرد که یهودی-شیرازی یک‏راست از گویش شیراز/کازرون میانه برآمده است. همین‌طور می‌فهمیم که یهودیان از سده‏های میانه در فارس جمعیت قابل توجهی داشته‌اند و شمارشان به ۱۰۰۰۰ می‌رسیده و حتی والی برخی شهر‌های شیراز به لطف سعد‌الدوله وزیر یهودی دوره ایلخانی یهودی بوده‌اند. در روزگار صفویان، هم جمعیت‏های یهودی در فارس از شهرهای جهرم، لار و شیراز گزارش شده‏اند.
اطلاع تامل بر انگیز دیگری که از برجیان می‌یابیم وضعیت امروز یهودیان شیراز است که در سده‏های اخیر که جامعۀ یهودیان شیراز، با همۀ فراز و فرودهایش، یکی از نیرومندترین و بادوام‏ترین جوامع یهودی در سرزمین پارس بوده. در دورۀ معاصر هم با فاصله بزرگترین جامعۀ یهودیان در سرزمین پارس بوده است (بیش از 14000 تَن) و روزگاری نزدیک به یک پنجم جمعیت شیراز را دربرداشته است. این جامعه با اصلاحات رضاخانی از محله بیرون زده و در همسایگی غیریهودیان ساکن شده، در همین دوره است که کوچ ایشان به تهران شروع شده و از آنجا به دیگر جای های جهان تا اینکه بعد از انقلاب جمعیت قابل توجهی از یهودیان شیرازی در آمریکای شمالی ساکن شدند. و البته نمی‌دانم شیراز و وضع بی‌مثالش را یافتند یا هنوز دلتنگند؟
چنان جمعت یهودیان شیرازی ساکن در خارج از ایران از جمعت داخلی پیشی گرفته که دکتر برجیان تحقیقاتش را بر پایۀ داده‏های 4000 تَن از یهودیان پراکندۀ شیرازی ساکن در نیویورک و پیرامون آن مخصوصا بروکلین گردآوری کرده.
برجیان گزارش داده که «در بروکلین هفت کنیسۀ منحصر به شیرازی‏ها دارند. بیش از هزار یهودی شیرازی که در روستای گریت‏نک (Great Neck) زندگی می‏کنند، کنیسه را با دیگر یهودیان پارسی به اشتراک می‏گذارند. ایشان زبان خودشان را ǰudi "یهودی" و maaley "محله‏ای" می‏خوانند. در نیویورک، یهودی-شیرازی یک زبان نزدیک به نابودی است که تنها در میان پیران و تنها در خودمانی‏ترین شرایط به کار می‏رود.»
... و خانم دکتر سالومه غلامی ‌هم راجع به گویش یهودیان همدان مقاله‌ای منتشر کرده‌اند. ویژگی‌های متمایز گویش یهودی همدانی را بررسی کرده‌اند. طبق گزارش او در ۱۹۰۳، پنج‌هزار یهودی در همدان ساکن بوده‌اند اما تا امروز تعداد ایشان به سه خانواده و ۹ نفر کاهش یافته. خانم غلامی به عنوان آخرین بازمانده با آقای نجات رصد که هفتاد و اندی ساله‌اند و ساکن همدان و از معلمان بازنشسته و اکنون حزان زیارتگاه استر و مردخای هستند مصاحبه کرده و همچنین آقای بیژن آصف هم که معرف حضور همگان هستند و نامشان در بین اعضای انجمن تهران می‌درخشد از دیگر مصاحبه شوندگان ایشان بوده‌اند. به قول خانم غلامی که پژوهش‌شان را در ۲۰۱۷ شروع کرده‌اند، اکثر بناهای یهودیان همدان مثل مدرسه آلیانس و حمام و کنیسا و قصابی دیگر رها شده و فعالیتی ندارند. و به سختی می‌شد یهودی همدانی و گویش‌ور یهودی‌همدانی پیدا کرد. در حقیقت گویش یهودی همدانی را می‌توان جزو گویش‌های منقرض شده در شمار آورد. و البته جز قلت جمعیت این انقراض دلیل دیگری هم دارد و اینکه یهودیان همدانی دیگر گویش خود را به عنوان زبان مادری یا زبان نخست به فرزندانشان نمی‌آموزند و این میراث در دل و زبان سالخوردگان دفن می‌شود. البته اینکه چرا یک گویش به عنوان زبان اول و مادری هم انتخاب نمی‌شود دلایل و انگیز‌ه‌های گسترده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دارد. دکتر غلامی بر گویش یهودیان یزد هم پژوهش کرده و حاصل آن را در قالب همین مقاله پژوهشی منتشر کرده. در پانوشت مقاله از انجمن کلیمیان تهران، دکتر حاخام حمامی‌لاله‌زار و دیگر گویش‌ورانی که با او همکاری کرده‌اند تشکر فراوان کرده.
دو مقاله‌ای که ذکرش رفت به زبان انگلیسی و با رتبه علمی پژوهشی در یکی دوسال اخیر منتش شده‌اند. ترجمه مقاله دکتر برجیان در مقدمه لغات شیرازی سایت 7dorim هم موجود است.
اطلاعات علمی که این مقالات می‌دهند بسیار ناب است اما در حیطه گفتار من نیست. آنچه از این مقالات ذهنم را به خود مشغول می‌کند کلمه درحال انقراض و منقرض شده است و می‌دانید ماجرای گویش در ذهن من و دنیای من به کلی متفاوت است. در هر گویش و زبانی راه ارتباط فقط نوع ادا کردن کلمات و لغاتی که در آن به کار می‌رود نیست. از طرز راه رفتن و لباس پوشیدن و حتی نگاه کردن می‌تواند در ذهن من صدایی شبیه گویش ایجاد کند که فقط من و شما همکیشان عزیزم قادر به درک آن هستید.
مثلا صبح شبات همسر عزیزم به کنیسای محله رفته و من هم که او را همراهی نکرده‌ام برای قدم زنی و هواخوری راهی میدان نقش جهان شده‌ام. یکی دو دور که دور میدان زده‌ام خسته شده‌ام. احساس می‌کنم فشارم پایین افتاده. بنابراین با کیف رودوشی کوچکی که تمام مسیر در روز شبات آن را با خودم حمل کرده‌ام به بقالی کنار میدان مراجعه می‌کنم و یک بسته پفک نمکی غیر کاشر ابتیاع می‌کنم که درجه عاون را تا ضریب ۴ (حمل و نقل در روز شبات، خرید در روز شبات، پفک غیر کاشر، نرفتن کنیسا با همسر) بالا برده‌است. بعد کنار میدان روی نیمکت چوبی می‌نشینم و مشغول خودن پفک می‌شوم. در همین حین که بخارات نارنجی لب و دهانم را فراگرفته، همکیش صالحی که پای پیاده دارد از کنیسای محله بر‌می‌گردد شبات شالُم قرص و محکمی تقدیم حضورم می‌کند. هر زبان شناسی در هر فرهنگ لغتی شبات شالم را معادل سلام روز شنبه می‌گذارد، اما فقط یک همکیش درک می‌کند که این شبات شالم در ذهن من البته برابری می‌کند با شرم بر تو باد ای لئای عاون کار و لازم به ذکر است این معنایی است که در ذهن من دارد و احتمالا در ذهن گوینده معنای دیگری دارد که من از آن بی‌خبرم. این موضوع به همین‌جا ختم نمی‌شود. در روز تعطیل در خیابان جلفا مشغول قدم زدنم که نحوه راه رفتن افتان و خیزان پسری خوش قد و بالا که شانه‌هایش کمی افتاده‌اند و شلوار چسبان مشکی به پا دارد توجه‌ام را به خود جلب می‌کند. دقیق‌تر می‌شوم آقا اسحاق خودمان است که در کنار دختر خانمی زیبا و خوش‌تیپ قدم می‌زند که گویا از همکیشانمان نیست (اگر چه اگر همکیش هم بود در کلیت ماجرا تفاوتی به وجود نمی‌آورد). من همچنان توجهم جلب این منظره است چیزی نمی‌گویم اما اختیار از کف داده و خیره مانده‌ام، اسحاق از دور متوجه حضور من می‌شود و مثل گربه‌ای که رد بویی شیمیایی که نباید را در محدوده‌اش حس کرده باشد موهای بدنش سیخ شده شانه‌هایش راست شده‌اند و به سرعت در معیت بانوی زیبا در کوچه پس کوچه‌ها گم می‌شوند. این هم نمونه‌ای دیگر از مکالماتی است که فقط ما همکیشان درکش می‌کنیم با این‌که کلامی در آن رد و بدل نمی‌شود و عسلا (أصلا) ‌در واژه‌نامه‌ها نمی‌گنجد. از همه جا بی‌خبر برای خرید پوشاک اتفاقا به مغازه همکیشی رفته‌ام که نمی‌دانسته‌ام همکیشیم، بعد از کمی کند و کاو و پسند وارد مرحله چانه زنی می‌شوم که مغازه‌دار می‌گوید شما بن‌عبری هستید؟ خود این سوال در موقعیت‌های مختلف (مجرد بودن یا متاهل بودن و ...)‌ چندین معنی دارد که این هم باز قابل روایت در واژه‌نامه‌ها نیست. جز این‌ها نوای حگ سامیح ، ایلانوت مبارک و. . . که در موعد‌های مختلف وقتی بی‌حواس از کوچه‌ رد می‌شوی بسیار دلچسب و دلگرم کننده‌است که معنایش فقط تبریک نیست.
بسیارند از این موارد که حتما نزد شما هم کم نیست. حتما همه ما از کودکی داستان‌هایی از پدربزرگ و مادربزرگ خاله و دایی و ... شنیده‌ایم که جز گویش حرف‌های نگفته بسیاری از شرایط و طرز فکر و یهودیان هر استان دارند. مثلا این یکی که برایم طنازی خاصی داشت را برایتان می‌آورم:
شیفرا و رِوقا بعد از فوت پدر و مادرشان ازدواج نکرده بودند و در خانه دراندشت پدری که حیاط مرکزی داشت در معیت خانواده برادرشان که زن و بچه داشت زندگی می‌کردند. از ارث پدری آنقدر مانده بود که دست جلوی کسی دراز نکنند و مایه معاش چنان نبود که به‌کاری مشغول شوند. یکی از سرگرمی‌ها و وظایفشان نظارت بر کردار و رفتار زن برادرشان بود که بسیار خون در جگرشان ریخته بود و اصلا ناخوش احوالشان کرده بود، دچار دل‌درد شده بودند و به طبیب محتاج، از قضا دکتر محله اسحاق‌پور از همکیشان بود و از کثرت رفت و آمد دو خواهر به مطبش به عجز آمده بود. بار آخری که برای دل‌درد به مطب رفته بودند خودشان به سنگ کلیه مشکوک شده بودند و دکتر اسحاق‌پور هم شک را تایید کرده و گفته بود احتمالا ذرات سیمان یا شن خورده‌اید که به این روز افتاده‌اید و باید در غذا خوردن بیشتر ملاحظه کنید. خواهران که بی‌کس و یتیم بودند زار و نالان کشان کشان خود را به خانه‌ی محترم خانم که سنگ صبورشان بود رسانده بودند و چنین شکایت آورده‌بودند که: «جن بزارم سِمنتش بریته تو خوراکمون».
محترم خانم هم انگشت وامصیبتا به دندان گزیده و بر بیچارگی این خواهران غریب می‌موید و می‌گوید: «جیگرم خین ببا.»
در نهایت می‌دانم که حال روزگار همیشه یکسان نیست، همه اقوام همیشه پابرجا نبوده‌اند و تغییر و مهاجرت و سیر تحول و شاید پویایی یک جامعه را به ما نشان می‌دهد، اما باز هم با کاربرد گویش منقرض شده برای جودو-همدانی و در حال انقراض برای جودو-اصفهانی و شیرازی انگار کمی راه گلویم گرفته باشد و دندان‌هایم بی‌آنکه بفهمم می‌سایند. نمی‌دانم هیچ پژوهش‌گر دیگری وقتی راجع به گویش درحال انقراض می‌کاود دندان‌هایش را به هم می‌فشرد؟ 
 



 


 

 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید