انجمن کلیمیان تهران
   

برشیت - فصل دوازدهم پاراشای لخ لخا

   

 

 

 

پاراشای لِخ‌لِخا-فصل دوازدهم

1.      خداوند به اَورام گفت از كشورت و از زادگاهت و از خانه‌ی پدرت به سرزمینی كه به تو نشان خواهم داد، برو.

2.      تو را به قوم بزرگی مبدل خواهم كرد. تو را بركت نموده، نامت را بزرگ خواهم كرد تا نمونه‌ی بركت گردی.

3.      بركت‌كنندگانت را بركت و نفرین كننده‌ات را لعنت خواهم كرد. تمام قبایل زمین به وسیله‌ی تو بركت یابند.

4.      اَورام همانطور كه خداوند به وی گفته بود، حركت كرد. لُوط (هم) همراهش رفت. اَورام موقع خارج شدن از حاران هفتاد و پنج ساله بود.

5.      اَورام و زنش سارَی و پسر برادرش لُوط و تمام اموالی را كه بدست آورده بودند و اشخاصی را كه (اَورام و سارَی) در حاران ارشاد كرده بودند برداشتند و برای رفتن به سرزمین كِنَعَن (کنعان) با خود بردند. پس (از حاران) خارج گشته به سرزمین كِنَعَن (کنعان) وارد شدند.

6.      اَورام در آن سرزمین تا محل شِخِم و تا اِلُون مُورِه رفت و آمد می‌نمود. آن وقت قبیله‌ی كِنَعَنی (کنعانی) در آن سرزمین بود.

7.      خداوند به اَورام ظاهر شده گفت: این سرزمین را به نسلت خواهم داد. آنجا قربانگاهی برای خداوند كه به او ظاهر شده بود بنا كرد.

8.      از آنجا به سوی كوه شرق بِت اِل كوچ نموده چادرش را برافراشت. بِت اِل در غرب، عَی در شرق آن (كوه) بود. آنجا قربانگاهی برای خداوند بنا نمود و (آن‏را) بنام خداوند نامید.

9.      اَورام كوچ‌كنان به سوی نِگِو مسافرت می‌كرد.

10.  در آن سرزمین قحطی شد. نظر به اینكه قحطی در آن سرزمین شدید بود، اَورام به مصر وارد شد تا در آنجا اقامت كند.

11.  همین كه نزدیك بود به مصر وارد گردد به سارَی زنش گفت اینك دانستم كه تو زن زیبارویی هستی.

12.  همانا موقعی‌كه مصری‌ها تو را ببینند، خواهند گفت این زنش است، مرا كشته، تو را زنده می‌گذارند.

13.  لطفاً بگو تو خواهر منی. برای اینكه به‌خاطر تو به‌من خوبی شود و به‌خاطر تو وجودم زنده بماند.

14.  موقع وارد شدن اَورام به مصر، مصری‌ها آن زن را دیدند كه بسیار زیباست.

15.  سرداران پَرعُوه (فرعون) او را دیده، او را نزد پَرعُوه (فرعون) ستودند. پس آن زن به‌خانه‌ی پَرعُوه (فرعون) برده شد.

16.  (پَرعُوه (فرعون)) به‌خاطر وی به اَورام خوبی كرد. (اَورام) دارای گوسفندان و گاوان و خران و غلامان و كنیزان و ماده الاغان و شتران شد.

17.  به‌خاطر سارَی زن اَورام، خداوند، پَرعُوه (فرعون) و خاندانش را دچار بلاهای بزرگی نمود.

18.  پَرعُوه (فرعون)، اَورام را صدا زده گفت: این چه كاری است كه به من كردی؟ چرا به من نگفتی كه او زنت است؟

19.  چرا گفتی خواهرم است كه من او را به همسری خود درآورم؟ حالا این زنت را بردار و برو.

20.  پَرعُوه (فرعون) در مورد وی به افراد (خود) دستور داد. او و زنش را با آنچه داشت، روانه كردند.

 

Back • Next


دیگر فصلهای این کتاب:

برشیت - فصل اول پاراشای برشیت
برشیت - فصل دوم
برشیت - فصل سوم
برشیت - فصل چهارم
برشیت - فصل پنجم
برشیت - فصل ششم پاراشای نوَح
برشیت - فصل هفتم
برشیت - فصل هشتم
برشیت - فصل نهم
برشیت - فصل دهم
برشیت - فصل یازدهم
برشیت - فصل دوازدهم پاراشای لخ لخا
برشیت - فصل سیزدهم
برشیت - فصل چهاردهم
برشیت - فصل پانزدهم
برشیت - فصل شانزدهم
برشیت - فصل هفدهم
برشیت - فصل هجدهم  پاراشای ویرا
برشیت - فصل نوزدهم
برشیت - فصل بیستم
برشیت - فصل بیست و یکم
برشیت - فصل بیست و دوم
برشیت - فصل بیست و سوم پاراشای حیی سارا
برشیت - فصل بیست و چهارم
برشیت - فصل بیست و پنجم پاراشای تولدوت
برشیت - فصل بیست و ششم
برشیت - فصل بیست و هفتم
برشیت - فصل بیست و هشتم پاراشای ویصه
برشیت - فصل بیست و نهم
برشیت - فصل سی ام
برشیت - فصل سی و یکم
برشیت - فصل سی و دوم پاراشای وییشلح
برشیت - فصل سی و سوم
برشیت - فصل سی و چهارم
برشیت - فصل سی و پنجم
برشیت - فصل سی و ششم
برشیت - فصل سی و هفتم پاراشای ویشو
برشیت - فصل سی و هشتم
برشیت - فصل سی و نهم
برشیت - فصل چهلم
برشیت - فصل چهل و یکم پاراشای میقص
برشیت - فصل چهل و  دوم
برشیت - فصل چهل و سوم
برشیت - فصل چهل و چهارم پاراشای وییگش
برشیت - فصل چهل و پنجم
برشیت - فصل چهل و ششم
برشیت - فصل چهل و هفتم پاراشای ویحی
برشیت - فصل چهل و هشتم
برشیت - فصل چهل و نهم
برشیت - فصل پنجاهم

 

 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید